زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «imam hussain» ثبت شده است

گلاب پاش ها

جمعه, ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۲ ق.ظ

بچه بودیم. آن موقع ها محرم ها هوا گرم بود، مثل الان که باز دارد میخورد به تابستان. گرممان که میشد گلاب پاش ها به دادمان میرسیدند و خنک میشدیم. میرفتم می ایستادم روبه رویشان و میگفتم"عمو عمو من!" از همان موقع بود که عاشق گلاب پاش ها شدم...گلاب پاش های هیئت!
امسال خیلی ها را دیدم که موقع گلاب پاشیدن کنار میرفتند یا بدشان می آمد ولی من هنوز هم مشتاق بودم و خانه ی مامان بزرگ آن گلاب پاش آبی را که دیدم از خود بیخود شده و خودم را درش غرق کردم!و دیگران را... یعنی مامان و زن عموها و مامان بزرگ و عمه ها نشسته بودند رفتم نشانه گرفتم، همه شان را به رگبار با گلاب بستم، نیتم خنک کردن عزاداران و سوگواران و قربه الله بود میدانید که :|
آمدیم خانه... هر وقت از کنار چادرم میگذشتم بوی مزار می آمد... فضای خانه مان روحانی شده! انگار توی هیئتیم!

  • . زیزیگلو

ساندویچ نذری

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۰ ق.ظ

اگر کسی تو این ایام اومد و ساندویچ نذریشو بهت داد بدون خیلی دوست داره!

ساندویچ نذری چیزیه که با بدبختی گیر میاد... و بخشیدنش به کسی دیگه نهایت ایثار و عشقه!

  • . زیزیگلو

دوباره بغض و کمی آه

دوشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۲ ب.ظ

گفته نمی آیم. نیست دیگر تا محرم ها آن کلمه ی جلوی دیگران اسمش را نبر را در جای جای شهر ببینیم و به هم نگاه کنیم و سعی کنیم بی توجه باشیم به چیزی که همزمان هردویمان بهش فکر میکنیم! نیست تا برای مارش زدن ها بمیریم و مداحی های کریمی را با هم بخوانیم و توی زیرزمین مثل چلاب زن ها ژست بگیریم! گفته امسال حرم است. من را مامور کرده از همه جای شهر برایش عکس و فیلم بگیرم. زنگ زد و برای بار هزارم تاکید کرد. با هر عکسی که میفرستم استیکر "لیتر لیتر دارم اشک میریزم" را میفرستد! 

دلش اینجاس... هر روز را توی ذهنش مرور میکند که الان ما کجاییم...چه میکنیم...به چه گوش میدهیم... 


#کاش بطلبد امام رضا من هم چنین روزی حرمش باشم... خوشبحالت خواهر


+دوباره بغض و کمی آه...
علتش این است:
حرم نرفته بمیرم!!
خجالتش این است...
سلام میدهم از بام خانه سمت حرم
ببخش نوکرتان را...
بضاعتش این است..!!

  • . زیزیگلو

بعد از کلی دسته جمعی راه رفتن با آن کفش ها آن هم توی قلعه-و تو چه میدانی قلعه چیست؟- و اینکه من اعتقادم از ازل تا ابد بر این است که "کلا گله ای جایی رفتن خیلی حال میده"- و بعد از رد شدن از جای جای شهر که همه ی دسته ها در انواع و اقسام نوحه سرایی ها و طبل زنی ها و مارش زدن ها ریخته بودند بیرون و زدنشان تمامی نداشت و کلا میزنند تا نیمه های شب؛ رسیدیم خانه ی مادر بزرگ. ساعت 2شب. البته 1جدید. مادر بزرگ ساعتش را تغییر نمیدهد. معتقد است ساعت بالاس و دستم نمیرسد و نمیتوانم عوضش کنم و چه کاریست که اصلا عوض شود چرا که 6 ماه دیگر دوباره باید برگردد سر جایش و من همینجوری راحت ترم و اینها. مادر بزرگم هم نظریه میدهد :| و خیلی هم مقاومت نشان میدهد در برابر جمله ی"مادر بکشیمش یه ساعت جلو؟"

  • . زیزیگلو

13 سال به دنبال حسینی شدن است

يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۸ ب.ظ

بی زره رفت به میدان که بگوید حسن است

ترسی از تیر ندارد زره اش پیرهن است


بند نعلین اگر پاره شود باکی نیست

داغی خاک برایش همه مثل چمن است


دست خطی حسنی داشت که ثابت می کرد 

سیزده سال به دنبال حسینی شدن است


جان سر دست گرفت و به دل میدان برد

خواست با عشق بگوید که عمو ،جان من است


ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی … 

تیرها ! پر بگشایید که او هم حسن است


نه فرات و نه زمین ، هیچ کسی درک نکرد 

راز این تشنه که آماده ی دریا شدن است


مثل زنبور بر او تیر فرو می ریزد 

هر که را این همه کندوی عسل در دهن است


مشتری های فراوان فراوان دارد 

هر کسی نقره – طلا ، هر که عقیق یمن است


ایوب پرندآور

  • . زیزیگلو

مامانم به خانم همسایه گفته بود که من دلم روضه میخواد پرسیده بود: جاییو سراغ نداری؟
گفته بود روضه ی فلان آرایشگاه امشب شب آخرشه. رفتیم. باورتون نمیشه...همه شبیه هم بودن...! دماغا، رنگ موها، تیپا...
ولی دمشون گرم با این معرفتشون...

تو حادثه کربلا داش مشتیا رفتن کمک امام... مقیدا موندن استخاره گرفتن، بد اومد!


بشنویم: سه ساله پس از رنج صد ساله، رسیده نفس های پایانش

  • . زیزیگلو

عابس میگوید:

جمعه, ۱۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ب.ظ

از زبان عابس ابن ابی شبیب شاکری خطاب به سیدالشهدا(علیه السلام) :


بگو فرود بیایند تیغ ها به تنم

که من رها شده از بند بند خویشتنم


از ابتدای جهان قصد من همین بوده ست

که در هوای تو همواره بال و پر بزنم


به غیر عشق تو فکری نبوده در ذهنم

به غیر نام تو حرفی نبوده در سخنم


برای اینکه سبکبال تر شوم باید

جدا شود ز تن من حجاب پیرهنم*


تو مقتدای منی پس مرا هراسی نیست

که گرد و خاک همین دشت می شود کفنم...


سید علیرضا شفیعی


مثلا میتونیم با توجه به این مصرع پست قبل رو تصحیح کنیم :|

شما هرجوری دوس داری سینه بزن...تهش که من گفتم به من چه!

عزاداری واسه امام حسین هرجوریش پسمدیده اس (بجز قمه زدنا!)

همون بحث هیچ آدابی و ترتیبی مجوی و اینا...


+اگر کلمه ی ashura رو توی اینترنت سرچ کنید میبینید که چه عکس ها و صحنه های بدی از قمه زنی رو به نمایش گذاشته. اینجوری که اسلام توی اذهان عمومی بد جا میفته... یه جور اسلام هراسی به وجود میاد... و چقدر این صحنه ها خوفناکه واسه کسی که داره در مورد اسلام تحقیق میکنه تا مسلمون شه...

لطفا تا میتونید پست ها و عکس هایی رو که این روز ها منتر میکنید رو تگ کنید با ashura و imam hussain

  • . زیزیگلو

چه میکنی؟

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۶ ب.ظ

((اَصلا رقیه نه به خدا دختر خودت

یک شب میان کوچه بماند چه می کنی))


در بین ازدحام و شلوغی بترسد و 

یک تن به او کمک نرساند چه می کنی


اَصلا خیال کن که کسی دختر تورا

در بین جمعیت بکشاند چه میکنی


یاکه خدانکرده کسی روی صورتش

سیلی محکمی بنشاند چه می کنی


یا فرض کن که دخترتو جای بازی اش

هرشب دعای مرگ بخواند چه میکنی


اَصلا کسی بیاید و با تازیانه اش

خاک از لباس او بتکاند چه میکنی


مجید تال


+بشنویم: سلام ای هلال محرم (میثم مطیعی)

  • . زیزیگلو

برخیز که شور محشر آمد این قصه ز سوز جگر آمد

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۳ ق.ظ

بشنویم؛ که چند روزه یه بند صداش تو گوشمه:امیری حسین و نعم الامیر

  • . زیزیگلو

گاهی بعضی کلمه ها ثقیل می شوند. مثل یک "دلم تنگ شده" ی ساده. که نمیتوانی بگویی اش. زبانت نمیچرخد. بعد میشود سخت ترین جمله ی دنیا. ناگفتنی ترینشان. 

#به_سرم_زده

#سکانس_های_بی_مخاطب

  • . زیزیگلو

من اینجا هستم اما روحم تو کربلا اقامت داره

سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۶ ب.ظ

انقدر بعضیا خوبن که با خوب بودنشون...با انقدر خوب بودنشون آدمو شرمنده میکنن... همیشه خوب بمون، عین همیشه!

+عجییب حال و هوای محرمو دوست دارم. دلم روضه میخواد

بشنویم: کرم حسین علم حسین یاد داده مادرم فقط بگم حسین:بنی فاطمه

  • . زیزیگلو

بچه که بودم بابام میگفت اگر جنگ شه اولین کسی که میره منم... تو خیالاتم بابامو میدیدم که تک و تنها توی یه جنگه...

چقدر من اون موقع ها دلهره ی جنگ داشتم...که نکنه اتفاقی بیفته بابام بره...

بمیرم برات رقیه

هم جنگو دیدی هم سر بریده ی باباتو...

  • . زیزیگلو

ارباب صدای قدمت می آید

جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۴ ب.ظ

عجیییب محرم ها دلم میخواد پسر باشم!

  • . زیزیگلو