که ترم پیش در دانشگاه دعوا شد و مای ترم دومی فهمیدیم دوربین های مدار بسته ی دانشگاه راس راسکی هستند ... و ترم اول مثل یک فیلم رعب انگیز در مقابل دیدگانمان شروع به رد شدن نمود...!
و بعد یاد آن روزی افتادم که چراغ های یکی از کلاس ها را خاموش کرده و در رفتم (که البته هفته ی بعدش که ما در همان کلاس نشسته بودیم، آمدند چراغ ها را خاموش کردن و در رفتند و بچه های کلاس برگشتند به من نگاه کردند و گفتند؛ اونا هم تلافی کردن!!)
و یاد آن روزی که من و پ کنار آبسرد کن به هم آب پاشیدیم و در مقابل دوربین که به خیال خودمان پلاستیکی است بوکس بازی و لگد پرانی کردیم،چون فکر میکردیم ما تکواندو کاریم مثلا! و فکر میکردیم که فقط خودمان هستیم و خودمان و نو بادی الس!
و آن روزی که توی سلف برای دوربین دست تکان دادیم و خندیدیم و الکی الکی مقابلش سخنرانی کردیم و زهی خیال باطل که الکی ها راستکی بود!
و آن روزی که هنوز استاد نیامده بود و ما در آزمایشگاه با روپوش های سفیدی که تنمان بود دست دست و ادا و اطوار و قر های ریز و آهنگ های بلند پخش نمودیم و جشن گرفتیم و دسته جمعی سرود ملی (3تا هم عمه دارم!) خواندیم و م رقصید و تشویقش نمودیم و غافل از اینکه دوربین آزمایشگاه در حال نظاره ی ما بود :|
+ الان هم به روی خودمان نمی آوریم که ما همان آن هاییم!
انقدر که سرسنگین و مودب در حال رفت و آمدیم حتی اذهان عمومی به ما مشکوک هم نخواهند شد و تاکنون بحمدالله نشده!
+ ولی وای به حالمان میشود اگر فیلم ها بازبینی شوند!
من که با صاعقهای میشکنم داس چرا؟
بر دل از جور شما این همه آماس چرا؟
خودِ بارانم و تو پاکترم میخواهی!
آب را غسل نده، این همه وسواس چرا؟
خستهام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا
شدهام عاشق یک آینهنشناس چرا؟
مثلا عاشق یه نفر بشی توی دانشگاهتون ، بعد روزایی که اون کلاس نداره، تو هم حس و حال دانشگاه رفتن نداشته باشی...و نری!
الکی مثلا من عاشق یه نفر شدم که این دو روز رو دانشگاه نرفتم!
+حالا درسته عاشق نیستیم...ولی ادای عاشقا رو که میتونیم دراریم! :))
+وقتی که خواستم بیام دانشگاه عمه م سه بار بهم گفت: عاشق نشو!
هردومون خنده مون گرفته بود!
مامانمم خندید و گفت من دختر به راه دور نمیدم!
حالا اومدیم و من عاشق یه نفر راه دور شدم! خو مادر من چرا منو به راه دور نمیدی آخه!؟
تو اتاق بودم و تازه و از خواب پاشده بودم و خوابالو...
نامزدش بهش زنگ زد و شروع کردم به حرف زدن
بیرون اتاق یکی از بچه های یه رشته ی دیگه اسم دوتا از بچه های تغذیه رو اورد و گفت خیلی به تغذیشون اهمیت میدن و منم دویدم رفتم بیرون واسه دفاع از خودم! که س فقط یه روز اینجااااس! ط هم که گوشت نمیخوره! و کلی جیغ جیغ کردم! :))
اومدم تو اتاق؛
داشت با هق هق مامانش حرف میزد و زده بود زیر گریه
+ اگه من مثلش بشم چی؟!
تازه این که فقط یه روز و نصفی هم نه، یه روز و چند ساعت اینجاس فقط...
یعنی امروز میاد و شب میخوابه و فردا میره....
دیشب تصمیم گرفتم از خر شیطون بیام پایین و سوار خر خودم بشم :|
اونم پا فشاری یکی از بچه ها بود...وگرنه همچنان سوار خر شیطون بودم!
+متنفرم از آدمای کینه شتری و اینایی که هنوز حرفی بهشون نزدی ازت دلخور میشن و کینه به دل میگیرن!
بسوزه پدر دلسوزی که سال پیش اومدم و واسه یه نفر دل سوزوندم و چه کینه هایی که بعدش ازم به دل نگرفت!
اینجا دارابی داریم؟!
چرا دارابیا انقدر زود رنجن و زود به دل میگیرن؟!
حرص آدمم در میارن تازه!... اون از اون...اینم از این!
جالب اینجاس که باهم دیگه هم نمیسازن!
+دارم روزای سختی رو میگذرونم...
جمعه ی پاییزی مرخرفی را گذراندیم
دلگیر .....دلگیر...
گندش بزنن ...خیلی حالمو گرفت این جمعه.
اونروز یکی از بچه ها حالش خوب نبود
رفتم بالا (آبدار خونه در طبقه ی سوم واقع شده) براش آبجوش بیارم با نبات بخوره، دیدم فلاسک پره، وقتی براش ریختم فهمیدم جوشونده س! تازه اولشم فکر کردم چاییه!
جوشونده دزدی نمودیم!
بعدشم با دوتا بادیگارد بودم که کسی نبینش!
فقط خدا خدا میکردم مسئول آبدارخونه نباشه!
بعدشم که لیوان خالی رو بردم بالا، مسئولش نشسته بود، حالا ته لیوان هم پر از تفاله های جوشونده!! بهش گفتم این لیوان دست یکی از بچه هامون بوده مرسی! بعد با اعتماد به سقف گذاشتم رو میزش اومدم بیرون!
گفتم یه لحظه گوشی...گوشی دستت...
" بچه ها...زلزله س؟ زمین داده تکون میخوره"
+ قلبم داشت تند و تند میزد و تکونم میداد...
هیچی نبود
دیروز یکی از هم سوئیتی های عزیز فرمودن: تو خیلی بد غذا شدی مهسا!
در حالی که بنده ساعت 5 عصر در حال ناهار درست کردن بودم!
دوباره میفرماد: مثلا تغذیه میخونیا!
و بعد اضافه میکنه: ازین به بعد خوراکتو زیر نظر دارم...! باید هر روز غذات آماده باشه و به موقع بخوری!
امروز صبح پاشده، میگه تا 12، نهاااایت 12/30 غذات آماده باشه هاااا!
از پریشب (یعنی این دو شبه) هر شب راس ساعتی معینی یکی از بچه ها پیام میده که چراغو خاموش کن و بخواب! منم که تنهام! میترسما...ولی به حرفش گوش دادم!
+نمیدونم چه دردیه...ولی ازین گیر دادنا خیلی خوشم میاد!
گوش هم میکنم حرفاشونو تازه :|
+یکیم نداریم هی فرت و فرت بهمون گیر بده و حرصمونو دراره!