و نفهمید که ما، دانشگاه، این موقع شب...چرا؟!
شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۵۷ ق.ظ
من:میخوای بری بیرون؟
اون:اره
من:فلان چیزو برام میخری؟
اون:بیا بوسم کن!
من:بوست کنم برام میخری؟
اون:اره!
من:باشه :پی
من:برام عکسا رو میفرستی؟
اون:بوسم کن!
من:منم عکس ازت دارما!
اون:خب منم بوست میکنم
بازم اون:اول تو!
من:باشه!
بازم من:حالا تو!
باشه :دی
+دیشب خیلی شب خوبی بود...عالی بود... ساعت 11 شب توی دانشگاه... ما 6 تا! راننده آژانس پرسید این موقع شب دانشگاه چه خبره؟ منم گفتم نمیشه بگیم...سکرته! و اینگونه بود که نگفتیم و وقتی که گوشیم زنگ خورد و مامانم داشت باهام حرف میزد با دقت گوش میداد :دی
- ۹۵/۰۸/۲۹