زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

قرار بود من و مامان و خواهرم سه تایی بریم بیرون...
روبه روی کوچمون منتظر تاکسی بودیم که خواهرم گفت چشمام نمیبینه، اون دیگه کیه؟ گفتم کی؟! گفت اون پسره که داره از کوچمون میاد توی خیابون ...
گفتم چمیدونم... چشام نمیبینه ...دوربینم ضعیفه! شاید یکی از همسایه هاس، نگا نکن...عه، زشته!
خلاصه هی فکر میکرد و میگفت اینو کجا دیدم و این کیه و در همین حال و احوالات بود که پسره رسید به ما و از کنارمون گذشت... خواهرم گفت بهمون سلام کرد! گفتم به ما؟ مگه میشناسه مارو؟ گفت نمیدونم شایدم به مامان سلام کرده :| گفتم مامان کیه این که تورو میشناسه؟!
و خلاصه اینکه بازم توی این حال و هوا بودیم و اوشون داشت دور میشد که یهو باز خواهرم برگشت گفت: عععععه... فهمیدمممممم! فهمیدین کیههههه؟؟!!! گفتم نه کیه؟ (اینجا به لکنت افتاده بود و هرچی هی تکونش میدادم به حرف نمیومد!)
گفت علیرضا کوچولو! گفتم چییییی؟! علیرضا؟! گفت علیرضا دوست امیر ... گفتم نههه!!! چرا این انقدر یهو بزرگ شده؟!

+ علیرضا که بود و چه کرد؟!
علیرضا دوست امیر پسر عموم و شاگرد بابام بود که امسال کنکور دادن و امیر همکلاس محمد و اون یکی محمد، دوتا پسر داییام بود که این دوتا محمد هم اسم و هم فامیل و هم سن و همکلاس بودن و حوزه ی امتحانی واسه کنکورشون هم یه جا بود :|

  • . زیزیگلو

نظرات  (۲۳)

من خراب اون قسمت علیرضا که بود و چه کرد شدم:)))
خیلی هم پیچیده بود:)
پاسخ:
یه بار دیگه توضیح بدم؟! :دی
  • یه کنکوری
  • من فامیلامو ۴سال ندیدم بعدش کلا قیافه خودشونو بچه هاشون یادم رفته بود!!
    پاسخ:
    جدی؟! من کسایی که بچشونو به دنیا اوردن و تا چند سال بعد ندیدمشون...بچه هاشونو نمیشناسم :|
    و ایضا این پسر بچه هایی که بهو رشد میکنن
  • گمـــــــشده :)
  • یعنی اون دو خط آخر منو کشت از خنده. خخخخخ
    پاسخ:
    :)))
    این دوتا چون توی یه کلاس بودن اسم باباهاشونو رو برگه ی امتحانی مینوشتن!
    مینوشتن محمد محمود و محمد مصطفی مثلا!
    بعد اونی که مینوشت محمد مصطفی...اسمش صلوات داشت! :))
    پسر خاله من هرماه که میدیدیمش میومد میگف بنده علی هسم پسر خاله ی شما . انقد که این بچه تو هر ماه قیافش عوض میشد البته همچنانم همینه . سن رشده دیگه :))
    پاسخ:
    نمیدونم چرا من هیچوقت قیافه م عوض نشد :/
    معلمای دوران ابتدایی و راهنماییمم منو ببینن میشناسن :|
  • ویار تکلم
  • چه میکنه این تستوسترون :)
    پاسخ:
    همش تقصیر همینه! :دی
  • مترسک ‌‌
  • یه بار تو خیابون داشتم می‌رفتم، دو تا خانوم پشت سرم مکالمه‌ای به این شرح داشتن:
    اولی گفت: شناختیش؟
    دومی گفت: نه، کیه؟
    اولی گفت: مترسکه دیگه؛
    دومی گفت: عه، این همون مترسکه؟ چقدر بزرگ شده!
    اولی گفت: نه پس، انتظار داشتی همون قدری بمونه؟
    دومی گفت: نه خب، ولی خودمونیم زشت بود و حالام زشت‌تر شده، دراز هم که شده، واه واه!
    یعنی خرابشون شدم که حتی احتمال نمی‌دادن من ممکنه بشنوم :)) از قصد هم واکنشی نشون ندادم تا راحت حرف بزنن و منم هی بخندم :))
    پاسخ:
    :)) نه خوشم میاد اعتماد به لایه ی اوزون خوبی هم داشتیم بهتون بر نخورده ! 
    ای ول!
    ولی من جاتون بودم وقتی همه حرفاشونو شنیدم... میرفتم یه سلامی عرض میکردم!
  • آبان دخت ...
  • آره بخدا! اینقد زود بزرگ نشن لدفا! خیلی پیش میاد اینجور چیزا...پسرا کم فیکن میشن دخترا کم فیکن تر تر :|

    :: حالا کن فیکم درسته یا کم فیکن؟؟؟ :دی خلاصه همون دیگه :]
    میشه ازت خواهش کنم !!
    تمنا کنم!!!
    ملتمسانه ازت بخوام o_O
    دیگه خاطره ننویسی برامون؟
    :/
    پاسخ:
    من که این همه خاطره میگم برات بزارم برم؟!
  • محمد حسین
  • یه لحظه فکر کردم علی دوران کودکی رو پیدا کردی :دی 
    پاسخ:
    علی زن گرفته!!
    پسرا همیشه یهو بزرگ میشن و آدمو بهت زده می کنن. هم از نظر فیزیکی هم فکری!
    پاسخ:
    ولی من فکر میکنم مردا همه توی وجودشون یه بچه 5 ساله و نوجوون 15 ساله دارن
  • مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
  • پسرا تو بلوغ یهو میترکن:|
    یه شبه غول میشن
    پاسخ:
    وای چه صداهای بدی دارن تو دوران بلوغ ...عین صدای خروس میشه صداشون :/ هی میخوام نخندم بهشون، نمیشه

    چشم بهم بزنی پیرم شده !!

    هی روزگار..

    پاسخ:
    عه این پیرمرده کیههه؟! علیرضا کوچولو :|
    پسر عموی خودمو یه سال ندیدم ، بعد از یه سال نشناختمش :|(یعنی شک داشتم خودشه یا نه)
     قشنگ دستم اومد علیرضا کیه :))
    پاسخ:
    پسر عمه م از آلمان اومده بود...وایساد روبه روی صبا دختر عمه م...بهش گفت شما؟! :|
    :)))))))))))
    پاسخ:
    ;)
    سر یه ختمی
    چند سال پیش
    خترخالهای مامان اومدن خونه پدر بزرگ
    رفتم جلو سلام و این صوبتا
    خیلی سرد برخورد کردن
    من با بدرک رفتم اتاق
    بعد با هیجان حمله کردن تو اتاق
    0____0
    : تو ونوسی؟!
    :نمیدونم والا،اینجوری میگن!
    ماچ موچ تف تف
    که ما دنبال ونوس اینقدر(اشاره به قد در حد زانو) بودیم
    هر هر هرو این صوبتا
    منم با همون بدرک نگاشون میکردم
    :/
    این بود خاطره ما!
    پاسخ:
    چقدر عوض شدی پس
    مصداق بارز قبل از عمل و بعد از عمل بودی :|
    سلام

    بدبختی اینه تا یهو به خودت میایی میبینی همه چیز دورو برت همین قدر زود عین برق و باد میگذره و بزرگ میشه یا از دست میره ...
    پاسخ:
    سلام
    حیف از عمرمون...
  • ثریا شیری
  • پسرا یهویی تغییر میکنن :|
    من پریشب تو جشن یکی از دخترای فامیل از کنار پسرعموم رد شدم تازه وقتی هم بهم سلام کرد با اخم از کنارش رد شدم :))
    بعد فهمیدم پسرعموم بوده :))
    عوضش منو هرکی میبینه میگه هنوز شبیه عکس کلاس دوم ابتداییم هستم :|
    پاسخ:
    چرا ما دستخوش تغییر نمیشیم ثریا؟! :|
    من از مهد کودک همین قیافه ای بودم :/
  • بلاگر کبیر ^_^
  • پسرها همین جوری هستن.. یهو انگار تو بیمارستان عوض شده باشن :/

    پاسخ:
    دچار ترانسفورماسیون میشن :|
     همسایه خاله ی من بعد 18-17 سال منو خواهرمو دیده (دوقلوییم) میگه تو همونی که همیشه  مامانت بغلت می کرد ،خواهرتو بابات:| من در این  حد تغییر نکردم:|
    پسرخاله من تا 14 سالگی 150 قدش بود، 15 سالگی 180 :|
    پاسخ:
    چه دقتی کرده!
    دوقلویین دیگه...مگه شبیه هم نیستین؟!
  • نیمه سیب سقراطی
  • همه بزرگ میشن پس چرا من از نظر بقیه هی کوچیکتر میشم ؟؟؟ 
    همچنان میپرسن کلاس چندمی !!! بابا من ارشدم خیر سرم ، اه 
    :)))
    پاسخ:
    هرکی منو میبینه میگه بهت نمیاد این سنی باشی!
    ببین...تو خوب موندی! بقیه زود بزرگ شدن :|
    اتفاقا ما همسانیم در حدی که بابام عکسای بچگیمونو نمیتونه تشخیص بده :)

    پاسخ:
    عجب...
  • مارکر زرد :)
  • در مقابل یکی از فامیلامون این اتفاق برام افتاد-_-
    پاسخ:
    اتفاق بدیه!
  • آبان دخت ...
  • امیدوارم هر مشکلی داری رفع شه(از ته دل) دعات میکنم زیزیگلو...
    پاسخ:
    برام خیلی دعا کن

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی