همیشه این با خودم حرف زدنا خجلت زده م کرده ولی کسی به روم نیاورده
سه شنبه, ۸ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۶ ق.ظ
مامان توی هال خوابش برده بود... چادرو برداشتم و آروم رفتم کنارش و شروع کردم به نماز خوندن(توی اتاق گرم بود و اگر دختر باشین میفهمین نماز خوندن توی گرما در حالی که چادر سرته یعنی چی!). دبیر دینیمون میگفت میتونید قنوتتونو فارسی بگین و به فارسی هر چی که دعا دارین توی قنوت بگین و به فارسی خواسته هاتونو از خدا بخواین. توی قنوت شروع کردم به فارسی دعا کردن و تو حال خودم با خدا حرف زدن... قنوتم که تموم شد مامان یه تکون خورد...و اونجا بود که دعا کردم کاش مامان صدامو نشنیده باشه...
چقدر من سوتی اینجوری دادم البته تو مورد مشابه تو من چک میکنم ببینم طرف واااااقعا خوابه :پی