زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

همزاد

جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۲ ق.ظ

همزاد یکی ست مثل خودت.شده هیچوقت روزاهایی باشد که هیچکس نباشد که بشود همدمت؟ هی بخواهی با کسی حرف بزنی هی نشود؟ هی بدانی از این دردی که در سینه ات داری جز خودت هیچکس متوجه حالت نیست؟ که بدانی با تعریف کردنش دلداری میشنوی یا  نهایته نهایتش برایت دل میسوزانند

آن همزادهای توی آن فیلم که اسمش را یادم نیامد همیشه با صاحبشان بودند...همزادهایی که حیوان بودند و تا وقتی که هنوز صاحبشان به سن بلوغ نرسیده مدام تغییر میکردند...ولی صاحبشان که به بلوغ میرسید همزاد ها ثابت میشدند و شکل ثابتی میگرفتند ...حالا یا مثلا ببر میشدند یا موش خرما یا هرچه.

حالا این وقت هایی که من بودم و خودم بودم و خودم ..وقت هایی که فقط خودم را میفهمیدم و وقتهایی که میدانستم مسئله و صورت مسئله خودم هستم و فقط خوده خودمم ... وبلاگ میشد همزادم... حس میکردم که من دوتا شده ام...لااقل آنقدر دوتا شده ام که بتوانم به همزادم پناه ببرم، که بدانم خودم نشسته ام روبه روی خودم... خودی که تنها نیست

بعد چه شد؟ آمدم خودم را از خودم گرفتم... کسی که هی بهش پناه میبردم را از خودم گرفتم... هی دردهایم بیشتر شد...هی بار غم هایم را تنهایی حمل کردم... هی غصه خوردم..  هی بهش فکر کردم... هی نتوانستم به کسی بگویم... من خوده دومم را میخواستم... 

+شاید حالا بدانید پناه بردن یعنی چه...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی