قلبم به شدت میتپد
دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۲۷ ب.ظ
الان من تنها نشسته م تو خونه دارم زهره ترک میشم دستام میلرزه و در عین حال دارم این پست رو به صورت مستقیم و زنده برای شما مینویسم
مامان و بابا و بقیه رفتن بیرو فاتحه خونی خانوم همسایه و کلاس زبان خواهرم و ...
الان من صدای زیرزمینو شنیدم(زیرزمین درش تو حیاطه)
فک کردم خواهرم هنو نرفته
بعد پریدم تو حیاط میبینم در کوچه بازه...
هرچی خواهرمو صدا زدم جواب نداد...
یه چاقوی بزرگ برداشتم رفتم زیر زمین ببینم کسی خفه ش نکرده باشه
(به جون خودم صدای بلند جیغشو شنیدم...یه بار دیگه م جیغ زد صدام کرد...شاید تَوَهمه)
در زیرزمینو با یه لگد باز کردم(روسری هم سرم نبود یه چاقو فقط دستم بود!) کسی نبود...
سریع زنگ زدم بابام...
+تا بهشون گفتم اومدن خونه خداروشکر...
++زنده م
++از تاریکی وحشت دارم
- ۹۳/۰۶/۱۷