زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

اینجوریه که...

پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۹ ق.ظ

من واسه سه تا عقد خیلی خوشحال شدم،یکی عقد پسر عمه م،یکی دختر عموم، یکی عقد بهاره هم اتاقیم(همون که روز ازدواج امام علی و حضرت فاطمه عقدش بود)؛
از بین همه ی اون خوشحالیایی که واسه عقد بهاره داشتم،تنها دلیلی که باعث شد ناراحت باشم این بود که دیگه خوابگاه نبود که بخواد کمرمو ماساژ بده!

دلایلی که دوست ندارم شبا کسی بخوابه: 
1-دوست ندارم کسایی که دوسشون دارم خواب باشن، دوس دارم بیدار باشن که هرموقع کارشون داشتم بهشون دسترسی داشته باشم
2-از تاریکی میترسم
3-از تنهایی میترسم و تنهایی خوابم نمیبره و دوست ندارم خودم تنها کسی باشم که بیدارم
4-دوست دارم قبل از همه بخوابم، یعنی وقتی میخوام بخوابم بقیه بیدار باشن که البته همیشه عکس این قضیه اتفاق میفته و خودم آخرین نفری ام که میخوابم

هرشب بچه ها با این جمله های من روبه رو میشن که:
 خوابتون میاد؟!
میشه نخوابین؟ 
دوست ندارم بخوابین...
هرشب هم منتظرن تا من این جمله ها رو کامل بگم بعد برن بخوابن! چه نامردایی ان! 
وقتیم یادم میره یاد آوری میکنن!
وقتی هم که میگم ،میگن واویلاااا بازم شروع شد! 
با یه دردسری چند دقیقه بیشتر بیدار نگهشون میدارم!!

به خاطر من یه لامپو روشن میزارن وقتی من خوابیدم خاموشش میکنن...! اینو هم وقتی فهمیدم که 3_4شب بود خودمو به خواب زده بودم،یعنی چشمامو بسته بودم؛ بعد اونا فک کرده بودن من خوابن،همه ی چراغا رو خاموش کردن!
حتی یه شب خوابیده بودم، نصف شبی پا شدم دیدم لامپ خاموشه و در هم بسته و منم که تنها! 
پا شدم درو باز کردم و لامپ رو روشن و فرداش به بچه ها گفتم!
گفتن نه ما لامپو روشن گذاشتیم و درو هم باز چون میدونستیم میترسی...بعد اون جدیده گفت من خاموش کردم...نمیدونستم میترسی!
  • . زیزیگلو

نظرات  (۲۲)

  • پاک باخته
  • چی بگم والا
    پاسخ:
    :|
    عه!
    حالا من حتما باید تو تاریکی و تنهایی بخوابم :)
    پاسخ:
    عه!
    چه برعکس!
    من حالا تنها بخوابم 100بار توخواب بیدار میشم و هی یهو خوابم میبره، اونم با تمام مقاومت هایی که از خودم نشون میدم که نخوابم!
  • اسی بولیده
  • من شبا بیدارم عزیزم نترس تنها نیستی:)

     

    اما گلم بهتره به ترست غلبه کنی ، بچه که نیستی!

    پاسخ:
    دست خودم نیست آخه!
  • اسی بولیده
  • علتش چیه؟

    ریشه تو بچگیت داره؟

    پاسخ:
    احتمالا...
    از همون بچگی از تاریکی میترسیدم چون
    چون چی؟! :)
    پاسخ:
    بعد از "چون" نقطه بزار!
    جای چون اول جمله بود، من معمولا ته جمله استفاده ش میکنم!
    فکر کردم ترس از تاریکیت تو دوران بچگی دلیل داره!
    نداره؟!
    پاسخ:
    آره در همون کودکی داره!

  • اسی بولیده
  • عجیبه که از تاریکی و اتاق در بسته میترسی اما از جک و جونورا نمیترسی!!!!!:دی
    پاسخ:
    منم دیگه! :))))
  • اسی بولیده
  • من برعکس تو از تاریکی و تنهایی نمیترسم

    اما از این که یهویی 1 سایه ببینم یا 1 نفر بی سر و صدا بیاد پیشم یا کسی منو بترسونه یا جک و جونور ببینم وحشتناک میترسم و چنان جیییییییغایی میزنم که همه وحشت میکنن !!!!!!

    جالبه خودمم از جیغای خودم میترسم :)) !!

    پاسخ:
    منم ازون جمله ی دومت میترسم :|
    تمام وحشتای دنیا رو توی یه جمله خلاصه کردی...فک میکنی فقط خودت میترسی؟!
    درسته از جک و جونور نمیترسم ولی اگه یهو بپرن بهم، جیغم میره هوا!
    جیغای منم زیر و بلند و وحشتناک!

    نترس نترس من پشتتم :دییی 
    پشتتو الان یه لحظه نگاه کن جان باران ؛ ))
    اگر ندیدی بدان و آگاه باش چشم بصیرتت رو آنلاین نکردی :دییی 

    سلام خوبی ؟ 
    من خوبم :))
    پاسخ:
    به قول اون خرسه که تبلیغ آبگرم کن میکرد:پشتم گرمه!
    سلااااام بارااان!
    ممنون تو چطوری؟!
    اگر گفتی کدوم تبلیغ بود مهمه ؛ )
    گفتم که خوبم :دییی 
    مرسی.
    تو چرا باید بترسی ؟
    گفتی از بچگی ریشه داره خب چرا نرفتی حلش کنی هوم ؟

    پاسخ:
    اگه بهش فکر نکنم نمیترسم
    الانم خودمو زدم به اون راه مثلا!
    امشب یکی از بچه ها پیشمه، میخواست بخوابه چراغو خاموش کرد
    هرچند دقیقه یه بار صداش میزنم که خوابش نبره!
  • اسی بولیده
  • البته ترسیدنای من بی مورده

    حتی گاهی از ریشه ی شالم یا حتی از موهام میترسم وقتی یهویی میان جلوی چشمم !!

    گاهی وقتا میدونم 1 نفر پشت دیوار ایستاده منتظره من برم تا بترسوندم اما با این حال وقتی منو میترسونه بازم میترسم:(

    خیلی سعی میکنم بهش غلبه کنم اما نمیشه...

    پاسخ:
    :))))
    منم میدونم پشت دیوارن تا بترسونن منو ولی خودم میپرم که بترسونمش و اونم میپره منو بترسونه بازم میترسم!
    گناهه نیست مسلمان، مسلمان دیگه ای رو بترسونه! البته یادم نمیاد نوشته بود گناهه یا جایز نیست....
    مشهد که بودیم امسال تابستون، توی اتوبوس بودم و این جمله هم یه حدیث بود که دیوار نویسیش کرده بودن

    بچه ها خیلی نامردین از ترس نگین خب .
    واقعا من ترسو نیستم ولی خب امشب تنهام :|
    آقای خونمون رفته سفر :)
    اون عقده رو بچسبین :دییی 




    پاسخ:
    من هی میگم نگین...
    بعد سال پیش باز من از ترس خوابم نمیومد یکی از بچه ها اومد وبم و تا تونست چیزای وحشتناک تعریف کرد ...هی تعریف کرد!
    تا صبح خوابم نبرد... 
    یادش بخیر و روحش گرامی باد :|
  • اسی بولیده
  • چند هفته پیش داشتم تو اتاق لباسم و عوض میکردم همش حواسم به این بود که یه وقت کسی نیاد! یهو دیدم مامانم اومده جلوی در اتاق داره نگام میکنه!

    چنان جیغی زدم که الآن که یادش میفتم وحشت میکنم! در عمرم هیچ وقت چنین جیغی رو نشنیده بودم حتی تو فیلما ! طوری که خودمم ترسیدم ! فکر میکردم صدا از یکی دیگست ، نمیتونستم تشخیص بدم که صدای جیغ خودمه ، خیلی خیلی ترسیده بودم و همین باعث میشد بیشتر و بلندتر جیغ بکشم!!!!! اینقدر جیغم ادامه دار بود که مامانم میگه صورتم کبود شده بوده!

    مامانم همینطور ماتش برده بود و نگام میکرد! بعد پریدم بغل مامانم و شروع کردیم به خندیدن ، خنده ی کوتاهی که تبدیل به گریه ی هر دو مون شد:(

    پاسخ:
    مامان که چیزی نیست... 
    اون جیغا واسه وقتیه که بابا میاد تو! :)))
    خدا رو شکر بابای یا نمیاد تو اتاقم، یا بخوادم بیاد یه اهمی اوهومی چیزی میگه بعد.
  • اسی بولیده
  • باران آقای خونتون منظورت پدرته؟
    پاسخ:
    :|
    اسی عزیز یعنی این کامنت آخرت دهن منو این شکلی کرد :))))))
    احساس میکنم ترس توام یه ریشه ای داره.
    بنظرم هر دوتاتون بیاین برین خودتون رو به یه آیینه نشون بدین :دی 
    ولی خارج از شوخی برین پیگیر این ترس هاتون باشین.
    برای آینده تون خوب نیست اینجدر ترسیدن ها :)


    پاسخ:
    سوال منم هستا!
    آقای خونه؟! چرا سکرت حرف میزنی خو؟!

    من برم خودمو نشون آینه بدم؛ آینه ذوق میکنه! :)))
    اسی عزیزم قربونت برم بیا وبم بهت میگم:)
    ممنون.
    پاسخ:
    عسی با تو بود :|
  • اسی بولیده
  • من داشتم سکته میکردم اونوقت تو میخندی باران؟؟://
    پاسخ:
    خیلی باحال بود ولی...7 صبح کامنتتو توی سرویس خوندم!
    خب الان زنده ای که ؛ ))
    سکته هم که نکردی :))
    جوری که گفتی خنده داره خب من چکار کنم :|
    البته یاد جیغ های چند سال پیش خواهرم تو شیراز افتادم؛ ))
     ای تو روح بلاگفا که اون خاطره جیغ خواهر دومم رو حذف کرد :|

    بیا وبلاگنویس شو اینو تو وبت بگو ببین چند نفر مثل من بهش میخندن ؟؛ )

    فکر کنم صاحبخونه خوابه.
    منم برم بخوابم که فردا کلی کار دارم.
    شب بخیر روله های عزیز اسی جان و زی زی جانم**
  • اسی بولیده
  • آره فکر میکنم پتانسیل وبلاگ نویسی رو دارم ;)

     

    مگه صدای خرخر زی زی و نمیشنوی؟؟!! :))

     

    منم برم بخوابم

     

    شب بخیر دوست جونام:*

    پاسخ:
    خرخر جای خود؛ گفته شده گاهی ناله هم میکنم و حرف هم میزنم توی خواب :|
  • فیروزه ای
  • :)))
    پاسخ:
    کجایی تو؟!

    سلام...
    به نظرم ریشه یابی کن با این مشاور خوب،  این ترس را از تنهایی و تاریکی... شاید حل شود.
    به هر حال همه آدم ها که کامل نیستند.
    حرص نخور گلم :)
    پاسخ:
    سلام
    چشم :)
    ولی بهش فک نکنم زیاد نمیترسم... ولی ترس داره خو...نداره؟!
    چطور ممکنه یه نفر از تاریکی یا تنهایی نترسه! در مخیله م نمیگنجه!
    منم بحث ِ ترسش نی ...ولی واقعا دوست ندارم خونه تاریک تاریک باشه تو شب ؛ حتی وقت ِ خواب .
    خدا رو شکر بقیه هم درک می کنند و تا صبح یه چراغی چیزی روشن ِ. 
    پاسخ:
    ها قربون دهنت...حرف منم همینه!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی