فقط wc دانشگاه!
- ۹۴/۰۷/۰۶
دستشویی دانشگاه ما که پاتوق من و دوستم بود حتی !!
هروقت همدیگه رو گم میکردیم تو wc پیدا میکردیم:)))))))
خدافظی میکردی :دی
راستی یه چیز جالب بگم:
پریشب خواب دیدم تو به من زنگ زدی!!!
انقد هیجان داشت که واسه اولین بار صدای همو میشنیدیم!!!
خیلی هم با هم صمیمی بودیم !! :)
جالبه!
یکی از بچه ها تو پست مستر نیما از اولین باری که با یه دوست وبلاگی تلفنی حرف زده بود نوشته بود!
صمیمیت اشکالی داره؟؟
سرت گیج نرفت از این که هی از این پست میپرم رو اون پست؟؟ :))))))))))))))
من که خیلی با تو احساس راحتی میکنم! حس میکنم خیلی وقته میشناسمت! چراشم نههههه میدونم!!!!!!!!!
آره از وقتی این برنامه های اجتماعی اومده خیلیا بیخیال وبشون شدن و رفتن سراغ اونا ،
البته اهمال کاری بلاگفا هم مزید بر علت بود!
چی خیال کردی بابا؟ من کارشناس ارشد ادبیاتم!
اما از اونجایی که وب ندارم نمیدونم کامنتا چطور واسه مدیر وبلاگ میاد:|
کلا یه مدته حس هیچی و ندارم
امسال درسم تموم شد و بیکارم
تنها سرگرمیم همینه که شبا میام پای نت
تو که از سال 92 آرشیو داری؟!
این سوتیات منو کشته:)))))))
البته هنو به باشگاه نرسیدم، من از روی طبقه بندی موضوعی پیش میرم! امشب که دیدم برش داشتی نمیدونستم از کجای آرشیو شروع کنم! باید از اول شروع میکردم:|
امشب مزید بر علتمون زده بالا! ساعت 3 شد!!
good night