زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

نیمه شب آمد اتاقم یک پری!

پنجشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۳۸ ب.ظ

نیمه شب آمد اتاقم یک پری

البته با مانتو و با روسری !


گفتم: این جا آمدی حوری، چرا؟

راه را گم کرده ای، کاکل زری؟


من ندیدم مثل تو روی زمین...

از اورانوس آمدی یا مشتری؟


مرگ تو دختر فراوان دیده ام

ناقلا، امّا تو چیز دیگری !


قد بلندی، خوش تراشی، دلکشی

واقعاً نازی به چشم خواهری !


صبر کن تامن در آغوشت کِشم

چون که می ترسم ز پیشم، بپری !


راستی دانی که بنده شاعرم؟

می سرایم روی دست « انوری »


غیر از این ها از بــرم، شعر زیاد...

فی المثل حفـظم « عقابِ خانلری »


یا جـز ایـن، کلـّی ترانـه از بـرم...

از « شماعی زاده » و از « قـنبـری » !


یک دهن جانم « لب کارون » بخـوان...

تا بــرقصم مــــن برایـــت بندری !


ناگهان بر حــرف من خندید و گفت :

ای بــرادر واقــعاً خـــیلـی خـــری !


تـو نفــهمیــدی که مـن داداشـتم ؟

رفــته ام در عــــالـم بــازیــگــری


هــفته ی آیــنده بــازی می کــنـم...

در فــلان سـریـال در نــقــش پری!


گفتمش این هم ز شانسِ گندِ ماست...

حـور در چـنگـم شود، خـرسِ نــری !

  • . زیزیگلو