کلی پیاز بهمون دادن گذاشتیمشون توی یه ظرف بزرگ
يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۵۵ ق.ظ
+نکن،سرتو نکنم توی پیازا!
اونقدر سر سفره ی سحری من به این جمله خندیدم که اون یه قاشق برنجی که توی دهنم بود تا یه ربع تمام دست نخوره موند!
هی میومدم بجوم هی یادم میومد و اشکم سرازیر میشد از شدت خنده!
+تهدید خواهرم بود به خواهر کوچیکه! تهدید بودا!
+انقدر هول هولش شد سحری خوردنم،که الان دارم خرما با دوغ میخورم :|
- ۹۴/۰۴/۱۴