این داستان:لجبازی!
شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۵ ب.ظ
قرمه سبزی داریم..
بله "داریم"!
خب من چون هنوز افطار نکردم از "داااریم" استفاده میکنم...
نه الان مشخصه من لج کردم و نمیخوام افطار کنم؟
لج بازی خیلی چیز بدیه و خیلی اوقات به ضرر آدمه ...!
خدا روزی رو نیاره که رگ لجبازیتون بگیره و برای اینکه حرص دیگران رو در بیارین حرص خودتون در بیاد و هی به روی خودتون نیارین و هی بخواین منفجر بشین هر لحظه!
خب درسته من الان لج کردم...ولی الان من منتظرم یکی از افراد جبهه ی مقابل بیاد نازمو بکشه تا من برم یه چیزی بخورم...!
و از اونجایی که بقیه شامشونو خوردن و سنگینن و دارن فیلم میبینن و حواسشون به من نیست و منم دیگه نای غر زدن ندارم (غرغر کردن یکی از بهترین راه هاییست که وقتی پدر و مادرت هر دو در خانه باشند نیتوانی عملی اش کنی،حتما هم باید هردوشون باشن؛یکی کمه چون! و اینکه من روزم شب نمیشه اگر هرروز مقداری غرغر نکرده و نق نزنم! ولی خب اون چند روزی که مامانم نبود خیلی دختر خوبی بودم و محبت ازم میبارید!) در همین وضعیت گرسنگی همچنان به سر میبرم!
آاااای من گرسنمه!
تشنه!
معده م ضعف میره!
+خب اگه بگذریم از اینکه مامان صدام زد چند باری تا برم شام بخورم و من همچنام به لجبازی ادامه دادم ...خواهرم برام شام اورد...
+خودم میدونم کسی که تنهایی شام بخوره ملعونه! ولی خب لجبازیه...چه کنم :|
- ۹۴/۰۴/۰۶