زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

جوجه رنگی

يكشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۴۲ ق.ظ


جوجه رنگی خریدیم!!

که من نرم با گربه های تو کوچه حرف بزنم!

+اسمشو گذاشتم حمزه! ولی قراره تو خوابگاه "شیش کوچولو" صداش بزنیم!

بچه ها لاک صورتی زدنش :|


●از بیرون یه صدایی میومد...

بچه ها میگن صدای چیه؟

میگم گربه

دقت که میکنیم میبینیم صدای مرغه!


+خداییش صداهاشون شبیه به همه!

  • . زیزیگلو

نظرات  (۸)

  • ۱۰ اسفند ۹۳ ، ۰۳:۰۶
  • pakbakhte
    • zizi vaghean na omidam kardi :/
    پاسخ:
    :)))
  • ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۳۷
  • پاک باخته
    • زی زی جان چرا نیستی؟؟؟
    پاسخ:
    در حال پست نوشتنم :)
  • ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۱۰
  • مهندس بهشت
    • من اگه هم اتاقیت بودم نمیذاشتم از این جونورا بیاد اتاقم
    پاسخ:
    خدا رو شکر هم اتاقیم نیستی!!
    من عاشق این جک و جونورام!
  • ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۰۷:۰۸
  • محمود بنائی
    • چرا حمزه؟ شاید مرغ بود.
    پاسخ:
    فک کنم جوجه رنگیا همشون خروس باشن.نه؟!
  • ۱۳ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۵۵
  • ناشناس
    • خب اسمشو میذاشتی زی زی کوچولو
    پاسخ:
    اتفاقا بعضی از بچه ها با اسم واقعی من صداش میزنن!
  • ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۳۱
  • shayan hoseini
    • خخخ بزار یه خاطره تعریف کنم من دو سه تا از این جوجه رنگی ها داشتم دو تا هم قناری داشتم تو حیاط جایقناریمو تمیز میکردم که یهو در رفت تا اومدم بلند شدم افتادم دنبال قناریم یهو پام رفت رو یه چیزی *_* دیدم پامو گذاشتم رو یکی از جوجه هام دل و رودش از پشتش پاشید بیرون اون یکی جوجه اومده بودن بالا سرش گریه میکردن ^_^اصن یه اوضایی شده بودا

    ولی قناریم بالاخره تونستم بگیرم :|
    پاسخ:
    اااایییییی!!!
    بذار منم یه خاطره برات تعریف کنم:
    من یه جوجه داشتم که فکر میکرد من مامانشم،هر جا میرفتم میومد دنبالم!
    یه بار در حالی که من غرق بازی با جوجه م بودم توی حیاط،بابام اومد خونه،یه جوجه اردک برام خریده بود!
    ذوقش کردم و دویدم رفتم پیش اردکه،جوجه هم به دنبالمم! 
    سرگرم اردکه شده بودم که پام رفت روی یه چیز نرم...
    جوجه هه لهههخ شد...
    با چشمای خودم دیدمش داره جون میده...هر چی که جیغ و داد کردم زنده نشد...
    جلوی چشام جون داد...خیلی وحشتناک بود :$
  • ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۳۹
  • shayan hoseini
    • واقعا مارو به جای صدام حسین به خاطر این جنایاتمون باید اعدام میکردن :|

    زی زی گولوی خائن اعدام باید گردد *_*
    پاسخ:
    من در اون لحظه حس یه قاتل رو داشتم!
  • ۱۰ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۰۳
  • فرنیک

    • من میخوام جوجه رنگی بگیرم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم