زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

ای کاش برای همیشه پیشم بودی

يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۰۶ ق.ظ

صدای سوت قطار که آمد چشمانم داغ شد...هرچند،سعی میکردم خودم را بی تفاوت نشان بدهم

برایش دست تکان دادم...او هم شروع کرد به دست تکان دادن و لبخند عریضی روی لبهایش بود

مگر این بغض لعنتی امان میداد؟ 

بدتر ازهمه اینکه میخواستم جلوی خودم را بگیرم تا اشکم را نبیند

در حین اینکه قطار داشت حرکت میکرد، برای عوض شدن حالم برایش زبان کشیدم

او هم با لبخند برایم زبان کشید...

و رفت...

وقتی مامان ازم سوال پرسید نتوانستم جوابش را بدهم

امان از بغض...

  • . زیزیگلو

نظرات  (۳)

  • مهندس بهشت
  • زودی اینا تموم میشه
    پاسخ:
    هی...

    چه خوهرای مهربون وخوبییییی.... 3>
    پاسخ:
    الانمونو نبین!
    تا 3 سال پیش سر هر چیزی بحث و جنگ و دعوا...!
  • گمـــــــشده :)
  • منم به این فکر می کنم یه روز از الی جدا بشم بغض می کنم..:((
    پاسخ:
    مث من :(

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی