گم شدن یک چیزی! 2
بعد سریع یک آژانس بگیری و خودت را برسانی دانشگاه...
پرنده هم پر نزند آن روز در حیاطش...
بعد یکی از پسر های دانشگاه را که تا الان ندیده بودی را از دور ببینی دارد میآید سمت تو؟بعد دستش را نگاه کنی ببینی آیا این همان است؟آیا کیف پولت در دستش است؟!
بعد ببینی فقط یه برگه ی بزرگ در دست دارد
بعدتو هم مطمئن شوی که طرف خودش نیست و برای اینکه خودت را از آن فضای دو نفره ی حال بهم زن رهایی ببخشی،گوشی ات را در بیاوری و خودت را با آن مشغول کنی
بعد همین که می آیی از کنارش بگذری و از کنارت بگذرد،یکهو صدا بزند:خانم..بعد تو با تعجب سرت را بیاوری بالا و بگویی بله!
و ببینی کارت دانشجوییت را گرفته سمتت.
بگوید این مال شماست و تو تایید کنی
و بعد کیف پولت را بدهد
(کیف پولو پشت اون برگه بزرگه قایم کرده بود!)
بعد تو هی تشکر کنی و برای اینکه خودت را رهایی ببخشی بگویی من اصن یادم نبود که کیفمو گم کردم!
بعد طرف دوسه قدم برود بعد برگردد بگوید حالا مدارکو چک کنید ببینید درسته؟!
بعدتو باز هم هی تشکر کنی و هنوز بررسی نکرده بگویی بله
بعد بخواهی تو هم بروی دم در دانشگاه ولی چون کسی نیست و خودت و خودش تنهایید و دلت نمیخواهد با هم،هم قدم بشوید
هی دور بخوری در دانشگاه یکم،و بگذاری دور شود
همین که مطمئن شدی رفته،زنگ بزنی آژانس و آرام آرام بروی سمت در دانشگاه
بعد که رسیدی ببینی نه آژانس آمده،نه طرف رفته!
بعد دوباره خودت را با گوشی ات سرگرم کنی
بعد از چند دقیقه برگردد بگوید چک کردین مدارکو؟ درست بودن؟
بعد تو باز هم تشکر کنی و بگویی بله!
(حالا درسته که مدارک درست بودن ولی همه رو بهم ریخته بود،منو هم از روی عکسم شناخت!)
بعد بیاید بگوید ببخشید میتوانم یک چیزی از شما بپرسم؟
بعد بگوید شما قصد تزدواج ندارید؟!
:/
بعد تو بگویی خیر!
بعد آژانس بیاید و بروی خوابگاه
این مورد آخر را الکی گفتم!
همین با آژانس رفتن را منظورم است!
شوخی کردم!
با آژانس رفتم اما قضیه ی خواستگاری من درآوردی بود!
میخواستم هندی بازی در بیاورم
میدانید چرا؟!
نه اینکه ایرانی بازی هایم تماهم شده،و امتحاناتم،و شب بیداری هایم...
و خوشم کلن،از این جهت :)
- ۹۳/۱۰/۲۹