زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

2 هفته ی دیگر میبینمت...

شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۴۳ ق.ظ

+یک روز در حال درس خواندن بودم،که خواهرم وارد اتاق شد به قصد قلقلک دادن من!

خب چون مورچه داشت و نقطه ضفم را میدانست!

من بدو او بدو...بعد نمیدانم یهو چه اتفاقی افتاد که من داشتم دنبال او میدویدم!

یک شلوار کشی پایش بود،به رنگ صورتی پر رنگ با توپ توپی های مشکی

اسمش را گذاشته بودم شلوار زرافه ای!

خیلی کش می آمد...

نشست روی زمین...و در حال خمیازه کشیدن...

من هم شروع کردم به گره زدن دوتا پاچه ی شلوارش!

هر کاری کرد نتوانست بلند شود :)


++یک روز دیگر هم خواب بود...

موهایش بلند بود

موهایش را از لابه لای میله های تخت رد کردم و با کش بستم و از اتاق آمدم بیرون!

هی صدایم میزد و جیغ جیغ میکرد!

شب قبلش بهش گفته بودم که انتقامم را میگیرم!!

بعد از نیم ساعت از بیدار شدنش آمد بیرون!

خیلی خنده دار شده بود قیافه اش :))


××× دلم برایش تنگ شده...

  • . زیزیگلو

نظرات  (۱۳)

  • مهشید ژوری
  • من خواهرت بودم زنده ت نمیذاشتم‌:D بشدت تلافی میکردم
    پاسخ:
    من خودم یه آدم انتقام جویی هستم که دومی ندارم! ؛)
  • مهشید ژوری
  • طفلی خواهرت :D
    پاسخ:
    اگه بدونی چه بلاهایی که به سر من نیاورده :))

  • مهشید ژوری
  • بزرگه ای یا کوچیکه؟ :D من خودمم خواهر دارم میتونم درک کنم 
    پاسخ:
    به نام خدا
    من بزرگه هستم!
    هیشکی تو این دنیا نمیتونه جای خواهرو بگیره...حتی یه دوست خییییلی صمیمی...
  • حسین ناشناس
  • جای شما خالی
    ما رفتیم حسابی خواهر کوچولومونو گاز گرفتیم برگشتیم :D
    پاسخ:
    آفرین!
    احسنت!
    کار خوبی کردین!
    تا باشه ازین مورچه ریختنا :))
  • انسان مجازی
  • من دیگه حرفی ندارم!!!
    پاسخ:
    نه من میدونم حرف دارین واسه گفتن،
    فقط روتون نمیشه بگین! :))
  • سید مرتضی
  • آیا جنوبی هستید؟؟
    پاسخ:
    بلی! :)
    از برای چه؟!
  • قلم بانو
  • سلام
    ببخشید شما کرم ندارید احیاناً؟!
    این چه کاری بود کردی زی زی جانم؟! :دی

    پاسخ:
    سلاملیکم
    نه من مورچه دارم :))
  • پاک باخته
  • هه هه هه هه
    هه هه هه هه

    خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
    زی زی ی دیوونه
    پاسخ:
    دیوونه که تو چمدونه!
    من الان تو چمدونم؟!
    پس دیوونه نیستم :))))
  • محمود بنائی
  • من یک نظر اینجا داده بودم فکر کنم :)

    پاسخ:
    آخرین نظرتون توی پست "نقاشی 3"هست :))
    سلام وبسایت زیبایی داری خوشحال میشم به وب منم ی سر بزنی در صورت تمایل لینک کنی واطلاع بدی ممنون

  • آقای میم عین
  • آدم یه وقتا دلش به حال این چیرا تنگ میشه.
    اما از اون جایی که ما سه تا داداش بودیم و اون دو تا بزرگا همش من رو اذیت می کردن من هیش دوست ندارم به اون زمان برگردم!! :((
    پاسخ:
    :)))
    پس شما دوران کودکی خود را در سختی گذرانده اید!!
  • محمود بنائی
  • این دلتنگیها خوبه، فردا روز اگه خدای ناکرده دلخور شدین یادتون به این دلتنگی ها بیفته :) 
    پاسخ:
    امیدوارم هیچوقت اون روز نیاد که بخوایم از هم دلخور بشیم ...
    حرف شما متین :)
    من واقعا حرفی در جواب این خاطره ندارم بیچاره خواهرتون چی میکشه:)))
    پاسخ:
    خواهرم خیلیم دلش بخواد!
    خودش که بدتره!
    حالا من نمیگم غیبت نشه!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی