کیف پول جادویی!
عین اون کوله ی هرمیونه که توی فیلم هری پاتر بود که یه کیف دستی کوچولو بود ولی چون جادویی بود همه چی اعم از چادر مسافرتی و کوله هاشون و لباشاشون و یه قاب عکس بزرگ رو توش انداخته بودن!
اون قرمزه کیف پولمه! همون که یه بارم ماجرای گم شدنش رو توی دانشگاه نوشتم...که خودم خبر نداشتم که گم شده...!
اون پولا رو که دیدین کنار کیفه،ازین پولایی که خرج میکنن نیست! اینا در حقیقت عضو ثابت کیف پولمه و در این شکل هیچ گونه پول دستی! از من نمیبینید چون پولام تموم شده بودن :)
این پولا ماجرا داره! چندتاییش مال سیداس که بهم از سالهای قبل عیدی دادن و من نگهشون داشتم و چندتاییش هم که شامل یه ده تومنی و بیست تومنی و 50تومنی و 100تومنی و دویست تومنی و 500تومنی کاغذیه که عید94 اون آقاهه آژانسیه بهمون عیدی داد
تااااازه زیرشونم یه صدتومنی جداگانه میبینین که اینو همین دو روز پیش که عید غدیر بودم همسایمون بهم عیدی داد که توی یکی دو پست قبل نوشتم ماجراشو.
از سمت راست شکل کارت عابر بانکم که محصولی از بانک ملیه! میبینید. کارت بانک مسکنم داشتماااا ولی توی کیف پولم نبود، توی چمدونم بود و توشم فک نکنم چیزی باشه!
دعای معراج و آیت الکرسی؛ زیرشون دوتا از بلیطام... بقیه رو انداختم! نکنه انتظار دارین همه ی بلیطامو جمع کنم و در معرض نمایش بذارم؟!
کنارشون چسب زخمای پلاستیکی، که نسبت به چسب زخمای پارچه ای این مزیت رو دارن که وقتی از روی پوستت برشون میداری جاشون نمیمونه و میتونی راحت وضوتو بگیری و نخوای دوساعت دستتو خراش بدی تا چسبش کنده شه!
دوباره از بالا اون سفیده فیش پرداخت پول خوابگاه! اگه اشتباه نکنم! یا شایدم فیش پرداخت دوره ی طرح ولایت که نرفتیم! یعنی قسمت نشد که بریم هستش!
پایینش دوتا از کارتای بسیجمه که میدونم میپرسین چرا دوتا؟ چون واسه من کارت عادی رد کرده بودن ولی ازونجایی که من فعال بودم یه کارت دیگه صادر کردن که نشون میداد فعالم، بعد من کارت عادی رو هم نگه داشتم و الان دوتا کارت بسیج دارم! اون یکی کارتمم مال یه آموزشگاهی بود که واسه کنکور میرفتم و هنوز نگهش داشتم... اون یکی کارت هم که روی همه هست یه کارت عابر بانک هدیه س حاوی 10تومن پول که توی یه مسابقه ی بسیج برنده شدم و به من تعلق گرفت!
پایینشم 3تا میبینید که 2تاش از مغازه هاشون خرید کردیم و یکیشم مال همین شرکتیه که باهاش میام شیراز
کنارش یه عکس میبینید...شهید جاویدی که ترم پیش با بچه ها رفتیم فسا سر مزارش و پستش رو هم نوشتم.کنارشم یه برگ گل میبینید که اونم از سر قبر شهید برداشتم و گذاشتم توی کیف پولم و الان خشک شده :دی
بعد زیر اون برگ، کلی برگه میبینید که رسیدایی ان که چند باره و ده باره و هزار باره کارت کشیدم
دوباره از بالا اووووون همه سکه توی کیف پولم بود که صدقه میدمشون و اینکه نمیدونستم انقدر پول خورده دارم! هی میگم چرا کیف پولم سنگینه ها! یکیشونم عیدی یه سیده که چسب زدنش که با بقیه قاطی نشه
پایین تر میرسیم به عکسایی که توی کیف پولمه که اعضای خانواده ن و کوچیکیای خودم و دوستم و دختر دخترعمه ی بابام که اومده بود خونمون و من بکی از عکسایی رو که تازه انداخته بود کش رفتم!
زیرشم یه متن خوشگله در مورد امام زمان که سالهاس دارمش...شاید 10 سال مثلا
و در نهایت اون برگه که پایینه و تا خورده، لوازم و وسایلی بود که من و خواهرم پارسال وقتی وسایل جمع میکردیم تا به عنوان دوتا ترم بوقی بریم خوابگاه نوشتیم که تهیه و آماده کنیم! و تمام
+به دلیل عکس قبلی تا نیم ساعت کپ کرده بودم! عکس عوض شد با تغییراتی جزئی که فامیلیم لو نره!
- ۹۴/۰۷/۱۱