بخونید!
وقتی 5:12 صبح اینو میخونی و میمیری از خنده!
وقتی 5:12 صبح اینو میخونی و میمیری از خنده!
فقد استمسک بالعروة الوثقی یعنی:
دست،باید ببرم،داخل موهای شما
بعد روزی که مسلمان شده ام فهمیدم
عشق،یعنی نفس معجزه آسای شما
+چند ماه پیش میخواستم اینو معرفی کنم یادم رفت... کلیک
چه حرف احمقانه ای که گفته " باید عقیم سازی گسترده زنان معتاد و کارتن خواب اجرا شود!" و چه احمقانه تر کسانی که موافق این حرفند .
+داریم به کجا میریم؟
مهریمو از یک عدد خرس قطبی به یک عدد بچه چیتا تغییر میدم.
+یا هر دوش؟!
پاندا هم بد نی :|
یا پنگوئن؟!
++باید جمع کنیم بریم قطب زندگی کنیم!
استاد گفته بود جاهایی که بیکاری زیاده ایدز هم زیاده... و من امروز سر جلسه همش داشتم به این فکر میکردم که مردم که بیکار میشن چیکار میکنن مگه؟! :|
دبیرستان که بودم خانم مدیرمون یه آدم مذهبی و خوش اخلاق و در عین حال فوق العاده با ابهت و هیکلی چهارشونه بود. میگفتن درجه داره و شنیده بودیم کلت داره. برام سوال بود که کلتشو همراش مدرسه هم میاره و همیشه توی کیفشه یا خونه؟ اصلا چرا باید اسلحه داشته باشه؟
هر موقع سید حسن نصرالله رو میبینم یادش میفتم. عجیب بهش شبیهه؛ هم از نظر قیافه، هم رفتار و نحوه ی صحبت کردن پشت میکروفون؛، و هم از نظر ابهت!
هم سوئیتی هم اسمم با یه لهجه ی اصفهانی میگه: انقدر بدم میاد از بوی مرغ خام... که مثلا موقع بسته بندیش...
میگم: زندگی همینجوریه؛ یه جاهاییش بوی گند میده...
بشنویم:به چشمات قسم آروم نمیشم تا نیای با من زیر بارون
خب مثلا وقتی کسی منو خانم زیزیگلو مورد خطاب قرار میده کلس میخندم=))
"خانم" یه کلمه ی رسمیه و وقتی "زیزیگلو" در ادامه ش میاد کلمه رو از حالت رسمی به غیر رسمی تغییر میده و اونو به حالتی مضحک تبدیل میکنه!
+من گاهی موقع دعا کردن یعنی اون وقتایی که باید کلی ها رو دعا کنی... هم خانواده هم فامیل هم دوستام و هم بلاگر!! ها رو توی ذهنم میارم و دعا میکنم واسشون! بعد ازشون تصویر ذهنی میسازم! بعد بگذریم از اینکه وب خیلیاشونو نمیخونم و فقط اسمشونو شنیدم و بگذریم که کلی اسم اجق وجق میگم و میدونم خدا خنده ش گرفته... ولی نگم که من همیشه فکر میکردم لافکادیو دختره و تصویر ذهنیم ازش یه دختر با شال کرمی و مانتوی سرمه ای بود :|
در فرجه ها گاهی به تو که فکر می کردم
مشکیِ چشمانت به درسم غالبیت داشت
گفتی که حرفِ عاشقانه مالِ بعد از ترم
انگار درس و مشق هایت ارجحیت داشت...
کامل غلامی
مینویسم: با ما به ازین باش که با خلق جهانی
مینویسه: با ما به ازین باش ولی با دگران نه
بشنویم:نیم دیگر
بچه تر که بودم فکر میکردم بدترین فحشی که یه نفر بخواد بده "سگ" هست... یعنی این دیگه ته تهش...
تا اینکه اومدم خوابگاه!
آخر بحث میگم: ولی بچه ها طبیعی سزارین کنید
بعد که میخندن میفهمم چی گفتم!
بعد یکیشون میگه: عین اون خبرنگاره که وقتی یه خانومی داشت به بچه ش شیر میداد ازش پرسید: بچتون از شیر خودتون تغذیه میکنه یا شیر مادر؟!
میگه: مهسا میدونی چی دلم میخواد؟!
میگم: که یه روز حالت بد شه بری بیمارستان؛ بهت زنگ بزنه، دوستات جواب بدن گوشیتو و بهش بگن حالت بده و بیمارستانی. بعدم نگرانت شه به سرعت خودشو برسونه بهت و کلی قربون صدقه ت بره و حواسش بهت باشه...
میگه: عههه آره از کجا فهمیدی؟!
میگم فانتزی همه دخترا همینه! اولین نفری نیستی که اینو میگی =))
+یکی از بچه ها ترم پیش میخواست یه بلایی سر خودش بیاره که بره بیمارستان که بعد نامزدش بیاد پیشش! قاطی کرده بود! یه بارم گفت به نامزدم دروغ بگین من بیمارستانم تا بیاد پیشم!
سرپرست اومده میگه دانشگاه آزاد بی پدر شد!
میگیم چی شده؟ میگه هاشمی رفسنجانی فوت کرده...
میگیم جدیییی؟!!!
مژده همون لحظه به نامزدش پیام داد...مهسا هم به شوهرش... میگم حالا من به کی بگم؟! :|
نشستیم همه پای تلویزیون تا اخبار 20:30 شروع بشه... یادمه ترم یک که بودیم تازه از خواب پا شده بودیم که گفتن مرتضی پاشایی مرده... اون لحظه همه دعا میکردیم که ای کاش شایعه باشه.. و همه عین امروز نشسته بودیم پای تلویزیون...! که نمیگم من رفتم در یخچال ماستو از بالا تا پایین ریختم رو خودم و تا اخبار شروع شد همه ماراحت بودن، رفتم صداشو بلند کنم تلویزیون خاموش شد و همه ب اشکا تبدیل به جیغ شد و کلا تلویزیون قاطی کرد!
اخبار شروع شد، مجری مشکی پوشیده بود...میگم عه...این کی لباسشو عوض کرد؟! :|
میگه تو نمیذاری...اجازه نمیدی ...
میگم: بگو!
میگه: باهام مخالف میکنی!
میگم باز چه نیت خبیثی داری؟ که لبخندم میزنی!
کشفی که تازه الان به عمل اوردم اینه که مورچه های اینجا مشکی خالصن ولی مورچه های خونمون زردن
مشخصه 8 صبحم امتحان دارم؟! =)
این خاصیت عشق است باید بلدت باشم
+علیرضا آذر
سختی درس را نمی فهمم
هجرِ تو کلافه ام کرده
درد یعنی که فرجه ها من را
از تو دور و مچاله ام کرده....