برفش مال شما؛ سوزش واس ماس!
میگم: پتو رو هرجور روم میندازم باز باد میاد تو...درز داره!
اومده چندتا مشت محکم میکوبه توی بازوم. نگاش میکنم. میگه: عصبانی که بشی دمای بدنت میره بالا :|
میگم: پتو رو هرجور روم میندازم باز باد میاد تو...درز داره!
اومده چندتا مشت محکم میکوبه توی بازوم. نگاش میکنم. میگه: عصبانی که بشی دمای بدنت میره بالا :|
یعنی من پام برسه خونه، این خواهر کوچیکه بهم تکلیف میده. آجی 12 تا نقاشی واسم بکش! حالا خدا رو شکر این بار دوتاس ...الان خوابیده و من تا 7 صبح باید دوتا نقاشی واسش بکشم و رنگ کنم :|
گروه شعر البلاگرین رو بهتون پیشنها میدم به جهت شعر های زیبایی که بلاگرایی که عضون قرار میدن ... گروهی با اعضای بلاگر
و بعد از مدت ها مثل امشبی هم مشاعره ی بداهه دارن
کاش هرگز تورا نمی دیدم
این جهان بی بهانه هم غم داشت
زندگی بی تو هم مرا می کشت
این جهنم فقط تورا کم داشت...
به معرفی کتاب های خوب نیازمندیم. دریغ نفرمایید.
+فرمودن: " باز کن این نظراتو دلمون آب شد والا... کتک میخوای ها... غووووووووداااااا" !!
کشته داده مسلسل چشمات ، از کجا حکم تیر میگیری؟
قتل عام یه مملکت بس نیست؟ با چه رویی اسیر میگیری؟
«هانی ملک زاده»
یادمه از بچگی همیشه واسه امتحان آخر حال و حوصله ی هرچی رو داشتم بجز درس. این عادت تا الان که دانشجو هستم هم همراهمه و یه حس غریبیه که همیشه با منه. فردا آخرین امتحانه و من رسما از ترم پنجی در میام و ترم شیشی میشم. بعد از گذشت ترم دو همیشه منتظر ترم پنج بودم؟ چرا؟ چون چ چسبیده به را. خلاصه اینکه از دیشب دارم میگم فردا باید تمام یخچالو از بالا تا پایین بخوریم. امشب بین این همه درس نخوندنا به دلیل امتحان آخری و همون حس غریبی که توضیح دادم همیشه با منه گفتم پاشم برم مسواک بزنم که اگر بین همین درس نخوندتا خوابم برد بی مسواک نمرده باشم. خدا رو چه دیدی آدم از فردای خودشم خبر نداره. پاشدم برم... یه نگاه بش میندازم میگم: مسواک بزنم؟ میگه نههه من کلی چیز تو بخچال دارم باید برام بخوریشون :|
من بزم؟! :/
اگر یک نفر با هم اتاقی هایش دعوایش شد و آمد توی اتاق شما و توانست با کارها، رفتار و حرکاتش و حتی صدایش روی تک تک اعصابتان راه برود ولی شما آدم اهل سازشی هستید و دلتان نمیخواهد این دو روز باقیمانده تا پایان امتحانات حالش را بگیرید و میخواهید بگذارید تا تمام شود ، هندزفری بدون پلی کردن آهنگ جهت بسته شدن دهان طرف مقابل را به شما پیشنهاد میکنیم. وع :/
مامان زنگ زده. میگم گوشیم زنگ نمیخوره، هیچ پیامی هم واسم نمیاد، حوصله مم سر رفته... میگه وقتی اومدی خونه گوشیتو ببر تعمیر... میگم تعمیر چرا؟ میگه واسه زنگ و پیامش که میگی مشکل داره... میگم گوشیم سالمه... کسی یادم نیس فقط!
«برجی نشست و قامت تهران خمیده شد
اسباب غم، دوباره سر سفره چیده شد
فریاد آتش است، به هر جا که می روی
چندین فرشته بین مه و دود دیده شد!»
حال و هوای شهرمون غمگین و تاریکه
بغضم گرفته، این خبر چه ناگهانی بود
تاوانِ بی تدبیریِ کی رو دارن میدن؟
اونها که تنها جرمشون #آتش_نشانی بود ...
کامل غلامی
تو این اوضاع و این نابسامانی و این وضعی که دل ملت کبابه و وقتی که یه سریا هنوز اون توئن و یه دنیا داغدارن، یه عده هم از آب گل آلود ماهی میگیرن و این ماجرا رو به دولت و حکومت و علی الخصوص دین میچسبونن! د عاخه چرا افکار فاسدتو فرت و فرت میفرستی واسه ملت با مضمون " 37سال است که حکومت دینی ایرانمان را ویرانه کرده ... به امید رهایی کشور عزیزمان از این ننگ 37 ساله"!!!
#شت
#مستقیم_گو_د_هل
من که از چشمان تو افتادهام دیگر چه سود
کل واحدهای ترمم را بیفتم به درک
دیشب خواب دیدم تعداد دنبال کنندگام به 300 تا رسیده. بعد تعجب کرده بودم که چطور یهو از 100 تا شد 300 تا
آره. من زندگی مجازی توی خوابامم جریان داره.
+هی میگم "دنبال کنندگام" به جوریه و "دنبال کنندگانم" درست تره :/
++یه جوری زندگی کنید که نیاز به پرنترال نداشته باشین.
یکی از بلاگرای معروف بلاگفا بود. اون وقتا خیلیا میشناختنش. چند وقت پیش خودش لو داد که دختره. و گفت به کسی نگیا! گفتم که من همیشه فکر میکردم پسری و الان نمیتونم به چشم یه دختر بهت نگا کنم =))
خلاصه اینکه آره داداچ... من فکر میکردم قدیما تو فضای مجازی خودشونو جنس مقابل جا میزدن... نگو این داستان سر دراااز دارد.
بین درس خوندن رفتیم که داشته باشیم یه آنتراکو... و از بین گزینه های روی میز شروع کردم به چت کردن با خواهرم که شعر فرستاد شعر فرستادم هی میفرستاد هی میفرستادم و اسکرین شات گرفت گذاشت پروفایلش... در حین این پیام دادنا یکی از بچه ها حالش بد شد و هی حالا بالا نیار پس کی بیار و این تهوعات. به خواهرم گفتم دوستم حالش بده برم ببینم چشه. گفت نکنه حامله س؟ بهش میگم خواهرم میگه نکنه حامله ای؟ میگه وای نگو :| میگم حالا نگران نباش چیزی نیس مسموم شدی :| رفتم چایی دم کنم در این حین دمپاییم پاره شد و با یه لنگه در حال پرش از این سو به آن سو میجهیدم. رفتم بالای سرش حالشو بپرسم میگه مهسا اگر من مردم تمام اطلاعات گوشیامو پاک کن رمز گوشیمم به انگلیسی مهدی هست. اسم نامزدشه(حالا رمز گوشی من به انگلیسی "ماهی" هست:| ). شما یادتون باشه رمزشو، اگر مرد بهم یادآوری کنید.
گفتم حالا یه چیز گرم بخوری بهتر میشی،چای خشکم تموم شده بود ازش آدرس چایشو پرسیدم... بعد گفتم نه نمیخوای همون آبجوش نبات (که درمان کننده ی تمام دردها حتی فلج مغزی و قطع عضوه و باعث میشه حتی عضو جدید هم از همون ناحیه جوونه بزنه و رشد کنه) بهتره برات، چای کافئین داره معدتو بهم میریزه. آره ما حتی در لحظات مرگ هم به فکر تغذیه ی بیمارامون هستیم! خلاصه اینکه آره...فردا هم امتحان داریم... تغذیه در شرایط ویژه!
1)مهسا نمازتو خوندی؟
2)مهسا ناهارتو خوردی؟
کل ظهر خواب بودم... امتحان هم دارم... از عواقب تا 6 صبح بیدار موندنه! بین خواب پاشدم نمازمو خوندم و باز خوابیدم!
میخوام بگم دیدگاه آدما فرق میکنه و اولویت ها واسشون یکی نیست. اینا سوال دوتا از بچه هاس که بعد از بیدار شدن جداگانه ازم پرسیدن.
+یکی چاخان میکرد میگفت 2 روز خواب بودم. یکی ازش پرسید غذا نخوردی؟ یکی دیگه پرسید نماز نخوندی؟