زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

۲۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

کدوممون شوریم؟ من یا آّب؟

دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۳۲ ب.ظ

آب قم چقد شوره!!!

بعد از چن ساعت تو جاده بودن رسیدیم قم یه آبی به صورتم زدم، آب از رو صورتم رفت تو دهنم (!!!)
شور بود!
اول فک کردم صورتم انقد کثیفه که مزه ی شوری عرقشو احساس کردم!!!


حال بهم زن هم خودتونید :))
  • . زیزیگلو

ما 4تا دانشجو!

دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۴۵ ب.ظ

+علاوه بر منو خواهرم مامان بابا هم امسال دانشجو شدن!

مامان که همون رشته ی خودش اراک قبول شد

بابا هم ارشدشو یه چیز دیگه شرکت کرد وقبول شد شوشتر...


خب اونا کارشون سخت تره!! هم باید درس بدن هم درس بخونن!

4تا دانشجو تو یه خونواده!خیلی حال میده!

حالا اگه من پارسال شوشتر میرفتم امسال من و بابام تو یه دانشگاه درس میخوندیم!

  • . زیزیگلو

ترقه مرق!

دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۰۸ ب.ظ

توی سفر از همه ی فست فودها و چلو پلوهایی که خوردیم،

اون تخم مرغی رو که دور همی توی پارک با خیار و دوغ خوردیم خیلی چسبید!

از همه ی غذاها لذت بخش تر و به یاد موندنی تر بود...چه با ولع هم میخوردم من!!


+خاهر کوچیکه وقتی کوچیک بود به تخم مرغ میگفت "تُرقه مُرق"!!

  • . زیزیگلو

wc

دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۰۴ ب.ظ

14ساعت دستشویی نرفتن چیز کمی نیست...!


+هنوز اصرار به wcنرفتن داشتم!

+عصن قصد داشتم رکورد بزنم تو سفر!

  • . زیزیگلو

عطر حرم

دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ب.ظ

خادم حرمِ امام رضا بهم عطر داد...

(ینی به مامانم داد منم پریدم وسط گفتم منم میخوام!)

(ولی شما فک کنید خودش بهم داده!)


+(آیکون zizigoluی مذهبی و مشهد رفته و تسبیح بدست و اینا!!)


  • . زیزیگلو

...traveling

شنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۵۴ ب.ظ
مشهدیم...
دیروز روز زیارتی امام رضا بود و به روایتی شهادتشون...

اونقدری که دوستان مجازی رو دعا کردم دوستای واقعی رو یاد نکردم!
از امام رضاهم بدون استثنا خواستم به همتون همسرای خوب بده فورا!
به پسرا زن خوب...به دخترا شوهر خوب!
همسر آیندتونو فقط از امام رضا خواستم!!!
د برید به جونم دعا کنید با این دعاهام!

دیگه همسر آیندتون هرکی بود بدونید دعای منو انتخاب امام رضا بوده!!
صفحه ی کامنتامو با گوشی باز کردم یکی یکی اسمتونو بردم...


+zizigolu، نایب الزیاره ی دوستان،مشهد مقدس
+هر وخ رسیدم کامنتاتونو جواب میدم

  • . زیزیگلو

مزاحم خیابونی!

دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۳۵ ب.ظ

اون روز هوا بدجور بارونی بود،ازون بارونی شدیدا

کلاس داشتم ،کسی هم نبود بیاد دنبالم،مجبور بودم با تاکسی برگردم خونه

همین که کلاس تموم شد اومدم سر خیابون


حالا تصور کنید ساعت 1ظهره،خیابون خلوته و بارون خیلی تند و شدیدی میادو

 من تو یه چاله ی آب قرار دارم .و تمام مقنعه و مانتوم خیس آبه و تمام کفشام

 که کتونی های دوست داشتنی ام هستند اتفاقا هم از آب پر و پوشیده شده و

 کلا خیلی بد ریخت شدم وهمانند یک عدد موش آب کشیده ی افتضاح کنار خیابون

 منتظر تاکسی ام هستم!

  • . زیزیگلو

بندگانِ برگزیده!

شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۴۶ ق.ظ
اینایی که کنار تختشون هم پریز برق هست هم کلید برق،
 از بندگانِ برگزیده ی خدا هستن!!


+منم برگزیده شدم!  :))




  • . زیزیگلو

آوانس همان خیار است!

جمعه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۴۸ ب.ظ


من همیشه میگفتم آنتراک

یه بار یکی از بچه ها گفت آوانس،گفتم من با این کلمه یاد خیار میفتم!

گفت من یاد آدامس میوفتم!حالا چرا خیار؟!

من:چون س داره!!

 نمیدونم چرا با اسم آوانس یاد خیار میوفتم!


+با خوندن ایـــن به سرم زد!


  • . زیزیگلو

برق تهران!!!!

پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۴:۱۵ ب.ظ

الان نتایج آزادو هم واسه خواهرم نگا کردیم...

برق تهران قبول شده!!!!


وای چقد جیغ کشیدیم!!

دختر داییم پشت تلفن بود، کر شد!


+سر دوراهیه که بره برق سراسری مشهد یا بره برق آزاد تهران!

+منم علوم تغذیه شیراز!


خلاصه من دیگه دامپزشکی رو بوسیدم گذاشتم کنارو انصراف دادم و وارد

 رشته ی تغذیه شدم!

باشد که رستگار شوم  :))


+اومدین سال بعد دیدین یه چیز دیگه درومدم تعجب نکنید!

ز گهواره تا گور دانش بجوی!!


  • . زیزیگلو

خلال دندون آتشی!

پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۳۱ ب.ظ

مواد مورد نیاز: 

همه ی خلال دندان های خانه

یک عدد فلفل تازه ی تند


دستور پخت:

سر همه ی خلال دندان ها را (هم اینورش، هم اونورش!) داخل فلفل فرو میکنیم....

بع از آماده سازی کمین کرده و منتظر عکس العمل اعضای خانواده میشویم!


+عذاب وجدان ندارم!


  • . زیزیگلو

ماشینِ کورسی!

پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ب.ظ

داشت توی اخبار این ماشین خوشگل خارجکیا رو نشون میداد...

بعد آخرش مامانم یه ماشینه که رنگش زرد هست رو میبینه میگه : این کورسیه!

من:|  مامان کورسی اسم موتوره  :))))

  • . زیزیگلو

یه شباهت داریم فقط!

سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۱۴ ب.ظ
قدرت خدا!

من و خواهرم هیچ شباهتی با هم نداریم
از رنگ مو و رنگ چشم و حالت صورت و ابرو گرفته تا...حتی مدل و شکل دندونامون!!
تنها چیزیمون که شبیه همه(اونم تا حدودی!)صدامونه!

هرجا میریم هیشکی نمیفهمه خواهریم!
یکی از دوستای دبیرستانم یه بار من و خواهرمو تو خیابون دید گفت:این کیه؟ دوستته؟
من:خواهرمه :|

ینی حالش یه جوری شد و یه جوری با صدا نفسشو داد تو گفتیم سکته رو زده دیگه!
ما هم با خنده رفتیم تو افق محو شدیم!
(الان قیافه ش یادم اومد خنده م گرفت :)))


+تبریک به خواهر عزیزم که به خیل عظیم دانشجوها پیوست...مهندسی برق-مخابرات...


  • . زیزیگلو

هی...

سه شنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۱۳ ب.ظ
میگه چقد خونسردی!

+آخه بی معرفت تو از دل من چه خبر داری؟
میدونی تو اوج ناراحتیت بخوای خوشحالی طرف مقابلو
 خراب نکنی و جلوش بخندی و نذاری ناراحت بشه ینی چی؟!

+هوای دلم بارانی ست،
کمی دعا لطفا...
  • . زیزیگلو

قلبم به شدت میتپد

دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۲۷ ب.ظ
الان من تنها نشسته م تو خونه دارم زهره ترک میشم دستام میلرزه و در عین حال دارم این پست رو به صورت مستقیم و زنده برای شما مینویسم

مامان و بابا و بقیه رفتن بیرو فاتحه خونی خانوم همسایه و کلاس زبان خواهرم و ...

الان من صدای زیرزمینو شنیدم(زیرزمین درش تو حیاطه)
فک کردم خواهرم هنو نرفته

بعد پریدم تو حیاط میبینم در کوچه بازه...
هرچی خواهرمو صدا زدم جواب نداد...
یه چاقوی بزرگ برداشتم رفتم زیر زمین ببینم کسی خفه ش نکرده باشه
(به جون خودم صدای بلند جیغشو شنیدم...یه بار دیگه م جیغ زد صدام کرد...شاید تَوَهمه)

در زیرزمینو با یه لگد باز کردم(روسری هم سرم نبود یه چاقو فقط دستم بود!) کسی نبود...
سریع زنگ زدم بابام...

+تا بهشون گفتم اومدن خونه خداروشکر...
++زنده م

++از تاریکی وحشت دارم

  • . زیزیگلو

روز،نامه!

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۱:۰۵ ب.ظ

وُی وُی وُی!!

akshaye khandedar radsms 024 عکس نوشته های طنز و جالب شهریور 93


+میگم مامان برنج بپز، خورشت هم که از ظهر مونده...میگه نمیتونم یه چیز دیگه بخور

بش میگم خب خودم میپزم(مدیونید اگه  فک کنید یه چیزی به این سادگی رو بلد نیستم!)

مامان رو به خواهرم میگه: تو فقط یه پارچ آب بگیر دستت، اگه آتیش گرفت خاموشش کنی  :)))


+دارم آهنگ گوش میدم،مامانم میگه به اندازه ی گوشات بلندش کن!!!

اندازه ی گوشام؟؟؟!  :|


+چادر نماز مامانم عجیب گرمه... خواهرم بهش میگه 6 پتو!!

خیلی خوب گرم میکنه! :))

ینی وقتی باش نماز میخونم هلاک میشم از گرما!


+مامان میگه شیرو گذاشتم سر گاز بجوشه، حواست باشه سر نره!

من؟: مامان مسئولیت های سنگین به من محول نکن!!

مامان:خودم میدونم باو، شوخی کردم بات!!!  :))


کلیک

  • . زیزیگلو

یا غریب الغربا

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۰۷:۲۲ ب.ظ

امام رضا جان تولدت مبارک


السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

  • . زیزیگلو

ته ریش!

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

ته ریش چیست؟!

+نیم میلی متر ریش که با روح و روان دخترا بازی میکنه!

  • . زیزیگلو

در همسایگی گودزیلا

شنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۲۷ ق.ظ

رادوین با رها حرف میزنه و میپرسه تا حالا عاشق شدی؟!

و بعد از جواب رها، رادوین در مورد عشق واقعی حرف میزنه و علائمشو میگه...



+کتاب در همسایگی گودزیلا


  • . زیزیگلو

اگر شیعه هستید بخوانید

چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۴:۰۵ ب.ظ
یه چیزی هست اینجا اسمش عرفه ،یه چیز دیگه ای هم هست به اسم مذهب
حالا بعضیا این دوتا رو یکی میدونن
بعضیام دوتا میدونن ولی یه جور رفتار میکنن

من نمیگم کدوم درسته کدوم بده
فقط نظرمو میگم، قضاوت پای خودتون

خب عرف جامعه ی ما (حالا مثلا قدیم، حدودا 30 سال پیش) این بوده که مردا و زنها با هم دست میدادن، بدون هیچ قصد و غرضی.صرفا جهت سلام و احوالپرسی
خب الان خیلی جا ها هم اینجوریه

یه چیزی شنیدم این بود که: اگه یه نفرشیعه با نامحرم دست بده امام زمان خون گریه میکنه
خیلی رفتم تو بحر این حرف.خیلی ذهنمو به خودش مشغول کرد
  • . زیزیگلو