کدوممون شوریم؟ من یا آّب؟
آب قم چقد شوره!!!
آب قم چقد شوره!!!
+علاوه بر منو خواهرم مامان بابا هم امسال دانشجو شدن!
مامان که همون رشته ی خودش اراک قبول شد
بابا هم ارشدشو یه چیز دیگه شرکت کرد وقبول شد شوشتر...
خب اونا کارشون سخت تره!! هم باید درس بدن هم درس بخونن!
4تا دانشجو تو یه خونواده!خیلی حال میده!
حالا اگه من پارسال شوشتر میرفتم امسال من و بابام تو یه دانشگاه درس میخوندیم!
توی سفر از همه ی فست فودها و چلو پلوهایی که خوردیم،
اون تخم مرغی رو که دور همی توی پارک با خیار و دوغ خوردیم خیلی چسبید!
از همه ی غذاها لذت بخش تر و به یاد موندنی تر بود...چه با ولع هم میخوردم من!!
+خاهر کوچیکه وقتی کوچیک بود به تخم مرغ میگفت "تُرقه مُرق"!!
14ساعت دستشویی نرفتن چیز کمی نیست...!
+هنوز اصرار به wcنرفتن داشتم!
+عصن قصد داشتم رکورد بزنم تو سفر!
خادم حرمِ امام رضا بهم عطر داد...
(ینی به مامانم داد منم پریدم وسط گفتم منم میخوام!)
(ولی شما فک کنید خودش بهم داده!)
+(آیکون zizigoluی مذهبی و مشهد رفته و تسبیح بدست و اینا!!)
اون روز هوا بدجور بارونی بود،ازون بارونی شدیدا
کلاس داشتم ،کسی هم نبود بیاد دنبالم،مجبور بودم با تاکسی برگردم خونه
همین که کلاس تموم شد اومدم سر خیابون
حالا تصور کنید ساعت 1ظهره،خیابون خلوته و بارون خیلی تند و شدیدی میادو
من تو یه چاله ی آب قرار دارم .و تمام مقنعه و مانتوم خیس آبه و تمام کفشام
که کتونی های دوست داشتنی ام هستند اتفاقا هم از آب پر و پوشیده شده و
کلا خیلی بد ریخت شدم وهمانند یک عدد موش آب کشیده ی افتضاح کنار خیابون
منتظر تاکسی ام هستم!
من همیشه میگفتم آنتراک
یه بار یکی از بچه ها گفت آوانس،گفتم من با این کلمه یاد خیار میفتم!
گفت من یاد آدامس میوفتم!حالا چرا خیار؟!
من:چون س داره!!
نمیدونم چرا با اسم آوانس یاد خیار میوفتم!
+با خوندن ایـــن به سرم زد!
الان نتایج آزادو هم واسه خواهرم نگا کردیم...
برق تهران قبول شده!!!!
وای چقد جیغ کشیدیم!!
دختر داییم پشت تلفن بود، کر شد!
+سر دوراهیه که بره برق سراسری مشهد یا بره برق آزاد تهران!
+منم علوم تغذیه شیراز!
خلاصه من دیگه دامپزشکی رو بوسیدم گذاشتم کنارو انصراف دادم و وارد
رشته ی تغذیه شدم!
باشد که رستگار شوم :))
+اومدین سال بعد دیدین یه چیز دیگه درومدم تعجب نکنید!
ز گهواره تا گور دانش بجوی!!
داشت توی اخبار این ماشین خوشگل خارجکیا رو نشون میداد...
بعد آخرش مامانم یه ماشینه که رنگش زرد هست رو میبینه میگه : این کورسیه!
من:| مامان کورسی اسم موتوره :))))
وُی وُی وُی!!
+میگم مامان برنج بپز، خورشت هم که از ظهر مونده...میگه نمیتونم یه چیز دیگه بخور
بش میگم خب خودم میپزم(مدیونید اگه فک کنید یه چیزی به این سادگی رو بلد نیستم!)
مامان رو به خواهرم میگه: تو فقط یه پارچ آب بگیر دستت، اگه آتیش گرفت خاموشش کنی :)))
+دارم آهنگ گوش میدم،مامانم میگه به اندازه ی گوشات بلندش کن!!!
اندازه ی گوشام؟؟؟! :|
+چادر نماز مامانم عجیب گرمه... خواهرم بهش میگه 6 پتو!!
خیلی خوب گرم میکنه! :))
ینی وقتی باش نماز میخونم هلاک میشم از گرما!
+مامان میگه شیرو گذاشتم سر گاز بجوشه، حواست باشه سر نره!
من؟: مامان مسئولیت های سنگین به من محول نکن!!
مامان:خودم میدونم باو، شوخی کردم بات!!! :))
ته ریش چیست؟!
+نیم میلی متر ریش که با روح و روان دخترا بازی میکنه!