منصور آ.ه!
بچه ها سرو صدا میکردن، آقای هنرجو چون اسمامونو بلد نیس فاطمه وزهرا صدامون میزد!!
آقای هنرجو: فاطمه، زهرا ساکت!
نرگس: آقای هنرجو بگین نرگس!
آ.ه:فاطمه، زهرا،نرگس ساکت!
محیا:آ.ه بگین محیا... محیا قشنگه؟
آ.ه: نع!
محیا:زشته؟! زشت نیســـــــــــــــــــــــت...!
آ.ه:زشته! لابد وقتی مُردی بهت میگن ممیت!!! :))
من: آقای هنر جو بگین زی زی!
آ.ه: نه، زشته!
من:| قشنگه...
آ.ه: نه، من بدم میاد!!!
من: چی؟؟
آ.ه:بدم میاد زشته!
من آروم در حالی که فقط بغل دستیم(یاسمن) بشنوه: منم از اسم من منصور بدم میاد!
کلاس رفت رو هوا...! آروم گفتم ولی...!
آ.ه:))))))) آره منم از اسم منصور بدم میاد!
آ.ه اومد وسط کلاس: حالا اگه اسم شوهرش منصور بود میخواد چیکار کنه؟؟؟!!
من:|
بچه ها:)))))
آ.ه:))))))))))))))))