زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

واسه مصاحبه چه چیزایی می پرسن؟

سه شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۰۹ ق.ظ

کمک میخوام!

هرررچی که فکر میکنید واسه مصاحبه به درد میخوره بهم بگید.هرررچی

از سیاست و مذهبی و ...

انواع نمازا،انواع رویداد های سیاسی روز،اسم وزرا،وظیفه ی قوه ها و رهبر و ...


+مصاحبه ی بسیجه!

مصاحبه کننده من نیستم،مصاحبه شونده م!


  • . زیزیگلو

کنار کشیدن گاهی خوب است

دوشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۰۱ ق.ظ

شده یک روزهایی تصمیم بگیری تمام دنیا یک طرف،تو هم یک طرف؟

دلت میخواهد برای مدتی در لاک خودت فرو بروی و نه کسی تورا ببیند و نه تو کسی را.بنشینی با خودت خلوت کنی، دلیل پیشامدهایی را که برایت اتفاق می افتد را شناسایی کنی،هی با خودت کلنجار بروی که چرا نمیشود؟ هی دلیل هیچ چیزی را نفهمی.هی حالت دگرگون شود و بی تاب شوی...هی تنها شوی، هی تنها شدن و تنها بودن و تنها ماندن را ترجیح بدهی...هی از تنهایی بترسی ولی ترجیحش بدهی.هی از پذیرفته نشدن فرار کنی...


+با محبت

دیشب آشوب دلم الکی نبود...


  • . زیزیگلو

نیکی

يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۵۹ ق.ظ

دیروز با 6م اوندین دانشگاه.هردومون صبحونه نخورده بودیم.رفتم دوتا کیک خریدم،هم واسه خودم هم واسه ی اون.

امروز از خواب دیر بیدار شدیم و نرسیدیم صبحونه بخوریم.دانشگاه که رسیدم در کیفمو باز کردم که کیف پولمو در بیارم و برم کیک بخرم...کیف پولم نبود

هنین که دید پول همرام نیست گفت تو هم صبحونه نخوردی؟! برم کیک بخرم، یه کیک بهت بدهکارم!


+تو نیکی می کن و در دجله انداز/ که ایزد در بیابانت دهد باز

  • . زیزیگلو

شهید مرتضی جاویدی

يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۲۹ ق.ظ

از اون 3 روزی که خوابگاه نبودم،یه روزشو رفتم سر مزار شهید جاویدی،فسا

شهیدا همشون کرامات دارن...همشون

بی سیم چی شهید بود و از این شفا یافتن ها و کمک ها و دستگیری ها و کرامات شهید تعریف کرد

خبلیا متوصل شدن و حاجت گرفتم.دوست بشین با یه شهید و ازش کمک بخواین،روتونو زمین نمیندازه


+حرفای بالا رو شنیدم فقط. اگه واسم اتفاق افتاد و به حاجتی که توی دلمه رسیدم...میام میگم متوصل شین به شهدا. وگرنه...

امشب به اندازه ی کافی داغووون شدم...نمیشه،به هر دری که میزنم نمیشه.تا ببینیم شهدا چه میکنن...منتظریم...

  • . زیزیگلو

تغییر موضع

يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۱۶ ق.ظ

متاسفانه پر انرژی بودن و جو گیر بودن هم بعضی وقتا کار دستم میده!


+موقع عصبانیت ناخودآگاه صدام بالاتر از حد عادی میشه و جیغ

بعضیا موقع عصبانیت تن صداشون به شدت میاد پایین...

دسته ی دوم را عاشقم :)


دیدم هرکاری میکنم از سر دلسوزی واسه بعضیا،آخرش خودم میشم متهم و ...

سعی کردم جوری برخورد کنم که مثلا من خودخواهم!

تو دعوا از دو نفرشون این حرفو شنبدم که:تو خودخواهی! 


+وقتایی که خوبیاتون به ضررتونه،تغییر موضع بدین :)

البته این فقط در مورد اطرافیان صدق میکنه،در مورد خانواده فقط و فقط مهربانی

  • . زیزیگلو

کلاس تاریخ

يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۰۱ ق.ظ

آخر کلاس نشسته بود.آخرای کلاس رسیده.میگه استاد...اسم کتاب چیه؟؟!!

استاد هم اسم کتاب و نویسنده و انتشاراتشو بهش میگه!

+ موندم تا الان چجوری میومده سر کلاس!

+نمیدونم کی بود! پسر بود! پسرا همینجوری ان! حالا نیاین دعوا!!! :)))

  • . زیزیگلو

این 3 روز

جمعه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۳۱ ق.ظ

2شب و 3روزه خوابگاه نرفتم  :|

+هنوزم نرفتم...

میانترم دارم...

  • . زیزیگلو

این چند روز

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۴۱ ق.ظ

باید کتابی به اسم گایتون رو تا روز دوشنبه بخورم...

+و تو چه میدانی گایتون چیست...


+شنبه جلسه ی بسیج داریم با برادران...یا خدااا!

اون روز خنده م گرفته بود برادرا بهمون میگفتن خواهرا!

میخواستیم بریم باشگاه، کلید دست برادرا بود! رفتیم کلید بگیریم گفتن چقد زود اومدین! گفتن: به ما گفتن میخواین برین تو ساختمون لباساتونو عوض کنید دیرتر میاین...

ما :|||

  • . زیزیگلو

بازم موش

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۳۵ ق.ظ

الان نصف شبه و یه صدایی از توی کتابام میاد...

یه موش تو اتاقه!!!

صداشم میاد... :|

همه هم خوااااب...باید صداشو تنهایی تحمل کنم :|

 

+ای خدا...بازم سیمان کاری و گچ کاریمون شروع شد :/

  • . زیزیگلو

محمد برادر زهرا!!

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۲۴ ق.ظ

میگه نگا کن این عکسه رو. میبینم.میگم عه! این برادر زهراس؟ اسمش چیه؟ میگه محمد

میگم واااای چقد شبیهشه! ابروهاش...چشماش...حتی گونه هم داره!

میگه نه برادر زهرا نیست.میگم چرا بابا.برادر کوچیکشه دیگه، عکس اون دوتا رو که ازدواج کردن دیدم، بجز اینو.74 یی بود دیگه؟! پشت کنکوری بود...

میگه نه 72 ییه! 

میگم چی میگی؟؟!! :|

میزنه زیر خنده و من هاج و واج دارم نگاش میکنم :|

میگه این محمد دوست پسرمه :|||


+ حالا زهرا کیه؟! یه دختر خیلی خوب که سید هم هست.خونه بود، وقتی اومد بچه ها بهش گفتن که من فکر کردم این پسره برادرشه!! که من گفتم شبیهشه!

خداییش بعضیا خیلی بهشون میخوره خواهر برادر باشن!

  • . زیزیگلو

من دیگه هیچی نمیگم

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۰۱ ق.ظ

دیگه به حرفاش آلرژی دارم،

آلررررررژی یعنی!

بعضیا خیلی رو اعصابن :|


+خدایا؛

خودت از خیلی وقت پیش دیدی...

خودت قضاوت کن

من دیگه حرفی ندارم, اینم عین بقیه ی چیزایی که به سطوح رسیدم ازشون،

نتیجه ش رو میسپارم به خودت.

از حرفشون خیلی دلم گرفت...خودت شاهد باش...

  • . زیزیگلو

کرم ضد آفتاب!

سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۳۵ ق.ظ

نشسته م توی آفتاب.بچه ها میان پیشم.میگن پاشو بریم تو سایه بشینیم.میگم نه،من ضد آفتاب جدید خریدم،زدم، باید بشینیم تو آفتاب!

چندتای دیگه اومدن،میگن سوختیم بریم تو سایه،پوستت میسوزه.میگم نه،ضد آفتاب زدم!

فک کنم امروز همه ی دانشگاه فهمیدم من از کرم ضد آفتاب استفاده کردم!

  • . زیزیگلو

مثلث عشق

سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۲۹ ق.ظ

عشق،هوس مهارت

یه نفر برای ازدواج باید هرسه تای اینا رو با هم داشته باشه

هر کدوم جدا برای زندگی نامناسبه و باعث یه ازدواج ناموفق و دلسردی هر دو طرف میشه

مثلا راهب ها عشق دارن ولی بدون هوس.و بی هیچ ذوقی

درسته که هرسه باید با هم باشه (بذارین یه چیزی در گوشی بهتون بگم:موفق ترین ازدواج اونیه که بیشتر بر اساس هوس و عشقش باشه)

عشق؛

عشق حتی غمش هم قشنگه،یه حس متفاوته،یه غمی غیر از بقیه ی غم ها

توی مردا،شکل گیری اولیه ی عشق نیاز جنسیه.اول با نیاز جنسیشون جذب یه دختر میشن و بعدا عاشقش میشن.این همون ماجرای ازدواج بر اساس عشق و هوسه.البته مهارت هم لازمه و اینکه میگن تصمیم گیری درست و این حرفا...

شنیدم که ترتیب معیار های انتخاب همسر آینده ی مردا ایناس!  :

1-با حیا بودن 2-زیبایی 3-کدبانو بودن


+میگه چت شده؟ من:هیچی

اون: نه،یه چیزی شده بگو

از اون اصرار از من انکار...میگم نه،خسته م فقط

میگه حالا ما محرم رازت نیستیم دیگه...

خیلی ناشی ام تو پنهون کردن غمم...سریع میفهمن


توضیحات تکمیلی در ادامه

  • . زیزیگلو

بقیه ی پولمان را شکلات ندهید!

دوشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۲۶ ق.ظ

چند سال پیش؛ رفتم مغازه،خرید کردم،بقیه ی پولمو بهم شکلات داد.چند روز بعد رفتم دوباره خرید کردم،پول خرد نداشتم بهش بدم،جای بقیه ی پولم همون شیرینی رو که دفعه ی قبل بهم داد بهش دادم!!

امروز چند جا رفتیم واسه خرید.همهشون بقیه ی پولمونو شیرینی و شکلات دادن...با اغراق نزدیک 20 هزار تومن شکلات اوردم خوابگاه!

  • . زیزیگلو

از مرگ هم بدتره

دوشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۲۴ ق.ظ

چی از مرگ بدتره؟

  • . زیزیگلو

من جرفمو پس میگیرم

يكشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۰۳ ق.ظ

من فردا امتحان بیوشیمی دارم 2 فصل.از سه شنبه اگر حساب کنم تا امروز،5 روزه که من دارم یه فصلو میخونم و تموم نمیشه :|

حالا اینا به کنار

من باید بیدار بمونم...بااااید.بعد هرچی امروز ساعتو نگا کردم هیشکس به من فکر نکرد، و الانم خوابم میاد!

من حرفمو پس میگیرم! بیاین امشب همه با هم به من فکر کنیم که من خوابم نگیره!


داشتن غر میزدم که به همتون زنگ میزنن،هی تند و تند پیام میدن...اما من چی؟ (3 تا از بچه هامون نامزدی ان و دوتا شون هم که دو** پس** دارن! مشخصه کامل نمینویسم چون بسیجی ام!!! :)))

نه زنگ نه مسیج نه حتی یه تک...

گوشیم زنگ میخوره،مریمه که روبه روم نشسته! میگم تو نه! یکی دیگه... بعد پردیس زنگ میزنه،از توی آشپزخونه! میگم نههههه تو هم نه، مریم پیام میده،بهاره از تخت بالا بهم زنگ میزنه،تماس پردیس که زنگ زده و اشغال بودم به صورت پیام میاد...

اما چه فایده! یکی باید باشه...غیر از اینا! 


+دیشب نوشتم اینو؛آخرشم خوابم گرفت :|

+برم امتحان بدم بعد نظراتو جواب میدم :)

  • . زیزیگلو

هر ترم،یه اسم!

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۵ ق.ظ

میگن:

ترم قبل "زن حاجی"؛ این ترم "زن سید"؛ ترم بعد هم حتما "زن امامی"! 

:)))))


+این ترم صدام میزنن "زن سید"!!!

ماجرا داره...!

+کسی در مورد طرح ولایت بسیج که 45 روزه،توی تابستون، چیزی میدونه؟؟!!

نمیدونم برم...نرم...

+اشتباه نوشته بودم طرح بصیرت...الان در مورد ولایت بگین!

  • . زیزیگلو

رادیو 18

سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۵۷ ق.ظ

مهمون رادیو 18 بودم

اینجا

+من فقط گفتم جای علامت سوال نقطه بذار...همین! سه دور بشین پاشو اینتر بزن چیه؟!!! 

تا این لحظه خیلیا،هم دوستان خوابگاهی و دانشگاهی و هم دوستان وب به عدبیاط من ایراد گرفتن، حالا از این به بعد این نظرات روی صدا اعمال میشه به نظرم! من ادبیاتم خوبه...باور کنید!


+با تشکر از یکی از دوستان بابت کلیپ آیت الله بهجت :)

  • . زیزیگلو

سفر 94/1/21 شیراز

شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۵۱ ق.ظ

+داستان در ادامه

  • . زیزیگلو

فک کنم 59 امی!

شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۴۶ ق.ظ

وبلاگم جزو 100وبلاگ برتر بیان شد!!

و این یه خبر خیلی خیلی خوب بود که دیشب که من تو جاده بودم و بیحوصله، با خوندن کامنت مستر میم عین که خبر داده بودن سرحال اومدم :)

+هرجا میرفتم خودشون قبل از همه به بقیه تبریک گفته بودن! و گفتن که تو خواب هم نمیدیدم حتی! :|

+ممنون بابت کامنتای پیشاپیش و پساپستون، ولی باید عرض کنم: پیامک ها جای خالی شما را پر نمی کنند :))

  • . زیزیگلو