خودت میبودی قشنگ تر بود
چقدر امروز حرفش روی دلم سنگینی کرد... که هیچ چیزی نتونست خوشحالم کنه. خدا شاهده که جز از روی محبت نبود حرفم...
من هی پست نوشتم هی پیشنویس کردم هی منتشر نکردم. ولی این مسئله خیلی اذیتم کرد... دو نفر اینجا خوب نیستن. ظاهرشون خوبه ولی پشت سر بدن. نه تنها در حق من...در حق همه. یکیشون ترم یک باهام هم اتاق بود و صد هزار مرتبه شکر که رفت یه سوئیت دیگه. حالا که فکرشو میکنم میبینم ازش متنفرم... از نمایشی که جلوم بازی میکنه و تظاهر میکنه چقدر از دیدنم خوشحاله هم متنفرم...از تمام حرفایی که زد و به گوشم رسید و منو خورد کرد هم متنفرم. از اینکه جلو روم تعریفمو میده ولی پشت سرم از هر توهینی دریغ نمیکنه هم متنفررررم.ولی با این وجود خیلی وقته که کاری به کارش ندارم و به همون سلام و علیک موقع دیدنش بسنده میکنم.... حالا حساب کنید یکی از هم کلاسیای صمیمیم دو ترم پیش از ما جدا شد و رفت پیش این... خیلی با هم صمیمی بودیم... ولی اخلاقش شده بعد از دو ترم عین همون... چقدر ظاهرش و شخصیتش و رفتارش عوض شد... امروز فهمیدم چقدر عین اون فکر میکنه... حالا من نخواستم بگم چه حجم از تنفر با حرفی که امروز زد و دلمو شکوند ازش تو دلم موند... بچه ها گفتن که فلانی چرا اینجوری شده و چرا جوابتو و جوابمونو اینجوری داد؟!
+هی پست میزارم که خودمو سبک کنم...هی پیشنویس میشن...
+خیلی ناراحتم... واقعا نمیدونم چیکار کنم... هی میخوام بی توجهی کنم ولی...
- ۹۵/۰۷/۲۹