إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا
سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ب.ظ
یه خصلت خاصی که از بابام یاد گرفتم، که یعنی تو وجودم نهادینه شده که به وقتش متوجهش میشم اینه که حاضر نیستم به خاطر پشیزی عزت نفسمو زیر پا بزارم. یه جاهایی آدم کارش گیر میفته... پیگیریای لازمو انجام میده ولی یه نفر پیدا میشه که به هر دلیلی کارشو راه نمیندازه... اینجا یه سریا با خواهش و التماس کارشونو پیش میبرن... یه سریا با عشوه و لوس شدن و... من در اینجور مواقع موضع "بحث کردن" رو اتخاذ میکنم...! کارمو راه ننداخت بحث میکنم و در مواردی هم دیده شده کارم به جنگ و دعوا کشیده! ولی چیزی که بابام با رفتارش یادم داده بدون اینکه در موردش تا حالا باهام حرفی زده باشه اینه که به هرکس و ناکسی رو نندازم و خواهش و التماس نکنم... کارمو میکنم... پیگیریامو میکنم... جنگ و دعوامم میکنم اما هیچوقت غرور و عزت نفسمو زیر پام نمیزارم تا بخوام دست به دامن التماس و خواهش و هر ادا و اطوار خرکی بشم...
خدایا همه دار و ندارمو بگیر اما هیچ گزندی به خونوادم نرسه... من خیلی بی طاقت تر از اون چیزی ام که ظاهرم نشون میده... تحمل حتی یه لحظه غم هیچکدومشونو ندارم... دنیامو میریزم به پاشون اما یه لحظه ناراحت نبینمشون...
+خدایا...خیلی مردی. دمت گرم
- ۹۵/۰۶/۲۳
خوب درکت می کنم