پست هول هولکی در جمکران
از باحال بودن و خیلی باحال بودن آقای قرائتی که بگذریم...فکز میکنید بحث امروزشون توی سالن همایش بین 450 دانشجوی بسیجی خواهر و برادر استان فارس (مل اینجا میگیم خواهر و برادر :| ) چی بود؟! بله آفرین، ازدواج!
اولش گفت این چند روزه که اینجا اومدین در مورد ازدواج باهاتون صحبت کردن؟ برادران همه با هم گفتن بله...خواهران گفتن نه نه نه... بعد برادران خندیدن :/ خب کوفت!
گفت اگر من بمیرم (ان شالله خیلی خیلی زیاد عمر با عزت داشته باشن... اصلا خیلی خوبن... باید تا زمان بچه هامم باشن حتی!) تلویزیون میگه عه...بهد شما که بسیجی هستین میگین عه عه! من بمیرم یا میگن عه با میگن عه عه !
داشتیم میومدیم جمکران با بچه ها (خوابگاهمون کنار جمکرانه) یه جمدتایی عکس توی فلکه ی کناریش گرفتیم (ظهر اومده بودیم و من یه روسری سبز سیر خریدم با ساق دست همرنگش... رفتم خوابگاه دوستمم یه روسری همین رنگی پوشید بعد دیدیم عه...بقیه ی بچه های اتاقمونم روسری همین رنگی خریدن! و خب کلی ذوق کردین!) پوشیدیم و امشب توی راه جمکران عکس گرفتیم... فکر نمیکردیم انقدر جلب توجه باشه که هر خانومی ما رو میدید میگفت خیلی باحالین و تازه یکی از برادران خیلی جوگیر شد و وقتی که اومدیم از خیابون رد شبم اومد از خیابون ردمون کنه :|
بعد 22 سال یکی اومد از خیابون ردمون کنه :|||
فردا روز آخره... عجب دوره ای بود.... امشب شبی با شهدا دادیم با حضور آقای سید ناصر حسینی پور نویسنده ی کتاب پایی که جا ماند.
- ۹۵/۰۶/۱۳