آمدیم مراقب اعمالمان باشیم، شانسمان نگذاشت!
روسری ترمه م رو پوشیدم (مراسمات مهمی که باشه و منم جزو میزبان یا یکی از مهمان هاش باشم(مهمان اختصاصی البته!) روسری میپوشم)، چادرمو سر کردم، کلاه لبه دارم رو هم همینطور، یه پلاستیک بزرگ که حاوی کلی برگه و مقوا رنگی با یه قابلمه ی آبی جا مونده از یکی از بچه ها و یه ملاقه ی بزرگ صورتی! وارد دانشگاه شدم...از نگهبانی اول گذشتم...رسیدم به نگهبانی دوم... آقای نگهبان نشسته بود روی لبه ی بلوار یکی از باغچه ها و چپ چپ نگاه میکرد! اولین بار بود میدیدم داره اینجوری نگاه میکنه! منم اومدم با کمال اعتماد به نفس از جلوش رد شم و تو دلم میگفتم خب نگاه کن تا چشات دراد! ما که رفتیم... که دقیقا رو به روش رسیدم ...پام پیچ خورد و بند کفشم باز شد و نزدیک بود بیفتم و تلو تلو خوران با همون اعتماد به نفسی که با چنگ و دندون نگهش داشته بودم و اصلا هم به روی خودم نمیاوردم که مثلا اتفاقی افتاده خودمو رسوندم به لبه ی همون بلواری که ایشون نشسته بود و یه متری باهاش فاصله داشتم...شروع کردم به بستن چسب کفشم که پرسید: دانشجوی خودمونی؟ گفتم بله! گفت چه رشته ای؟ گفتم تغذیه! گفت آها...خب به سلامتی! گفتم خیلی ممنون... و راهمو ادامه دادم و تا وقتی که رسیدم به کلاس...صد دفعه چسب کفشم باز شده بود...!
+تا حالا با هر کفشی که داشتم اعم از اسپرت، پاشنه بلند، پاشنه یه تیکه، پاشنه تخت، بوت و... پام پیچ خورده و این چیزی نیست که بخوام جلوشو بگیرم و کلا همیشه باید اتفاق بیفته!ظاهرا!!
+یه بار جلوی دوستم که عقد کرده بود پام پیچ خورد...میگه عه...تو هم مث منی! ولی من مشکلمو حل کردم! میگم چجوری؟! میگه یه چند باری جلوی شوهرم تو خیابون پام پیچ خورد...الان هربار مواظبه تا بخوام برسم به زمین یهو دستمو بگیره بکشم عقب!
توی سالن بودیم و همون مراسم مذکور...که هم میشدم مهمان اختصاصی و هم بعدش شدم میزبان و خب بماند که چه مراسمی بود! آقای فلانی یییییییک ساعت و اندی حرف زد و من همش در حال گوش دادن بودم... حالا خوبه دقیییقا اون لحظه ای که داره ازتون پذیرایی میشه و تو در حال برداشتن کیک و آبمیوه ای و داری برای اون دوتا دوست کناریت هم بر میداری و جمعا سه تا کیک و سه تا آبمیوه توی دستاته و دوستات آبمیوه های با طعم پرتقالشونو بهت میدن و ازت آبمیوه با طعم هلو میخوان...اون آقا صدات کنه و فامیلیتو بگه و تو حواست نباشه و بازم بگه و نگات کنه و بازم تو حواست نباشه و تورو در حال جنگیدن بر سر کیک و آبمیوه ها ببینه ؟! :/
- ۹۵/۰۲/۰۹