عزیزم تو خیلی جوانی، بمان
دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۳۸ ق.ظ
باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست
ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست
گیرم که گرد گیری امروز هم گذشت...
...فصل بهار آمد و این سوز هم گذشت...
...آشفته خانه ی جگرم را چه میکنی...
... خاکی که ریخته روی سرم را چه میکنی....
اینا هیشکدوم علی رو آروم نمیکنه...نه نون پختن...نه بچه ها رو آماده کردن
زهرا به جای نان غم ما را درست کن
حلوای ختم شیر خدا را درست کن
با درد دنده های شکسته جدال کن......
تقصیر دست بسته ی من شد...حلال کن
شرمنده ام که خانه ی امنی نداشتم....
- ۹۴/۱۲/۰۳