دو سایه ی آدم روی دیوار
اینکه خواهرم رفت در پذیرایی را باز کرد و توی حیاط را نگاهی انداخت و گفت :دو نفر از روی دیوار رد شدن و سایشونو دیدم... چیز عجیبی نیست، ولی راستش یک لحظه ترسیدم... آن هم به خاطر سیمکارت عزیزم که توی زیر زمین است. بعد گفتم: دستشویی... بیا با مامان بریم. بعد خواهرم گفت ...وای لپ تاپم...بعد به یکی از قالی های لوله شده ی کنار دیوار که در اثر خانه تکانی جمع شده بود تکیه زد...
من هم به آن چند هزار فیلم و عکس و آهنگ و تمام خاطرات و دار و ندارم که توی لپ تاپش بود فکر میکردم...
رفتم خزیدم پیش مامان... خواهر کوچولو گرمش بود بیدار شد و شروع کرد به راه رفتن...گفتم کجا؟ نری بیرون. و تا رفت توی پذیرایی خواهرم هم همین جملات را نثارش کرد! مامان را بیدار کرد که مامان اینا میگن دو نفر از روی دیوار رد شدن...مامان هم بیدار شد و یک نگاهی به من انداخت و گفت دیدیشون؟ گفتم زهرا دید... گفت اون که هی رفت و آمد آدما رو روی دیوار میبینه... و رفت در را باز کرد.
بهد آمدیم همگی نشستیم پیش هم توی اتاق ... چند دقیقه من و خواهرم به هم نگاه کردیم... گفتم: تو هم شنیدی؟ گفت آره... و به مامان گفتیم صدای باز شدن قفل در بود...
+2/24 دقیقه ی نصف شب... الان صدای آژیر پلیس آمد و من و خواهرم خیره به هم ...
- ۹۴/۱۱/۱۵