زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

تازه آبغوره و قفسه و اتو هم نبردم!

شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۵ ق.ظ

آدم اگه کلاهش(همون نقاب منظورمه...از همینا که فقط یه لبه کلاهن و آفتابگیر) رو خونه جا بذاره، رسما بدبخته یا هنوز امیدی بهش هست؟!


مثلا اگه اونقدر کمبود جا داشته باشه که گذشته از کلی لباس که از خیرشون گذشت و خصوصا پالتوش، حتی حاضربشه کفشاشو جا بذاره اونوقت چی؟! آیا امیدی هست؟!


جا ندا شتم بیارم رو هم باید توضیح بدم؟!

جا نداشتم یعنی در اون حد که وقتی خواستم چمدونمو ببندم نشستم روش تا بسته شه و اونقد پر بود که موقع بستنش، زیپش خم شد!


حالا بگذریم که علاوه بر چمدون یه ساک هم دستم بود و یه کوله روی دوشم :|

  • . زیزیگلو

نظرات  (۷)

پس حسابی خانه به دوشی مثل حلزون یا شایدم لاک پشت:دی 
والا...
پاسخ:
نه دیگه الان مستقرم!

  • فیروزه ای
  • ای بابا
     مگه چی گذاشتی توش! من یه چمدون کوچولو داشتم. البته ناگفته نماند که وقتی میخواستم برم انقددددددر سنگین بود که نگو! اما فکر نکنم به فجیعیِ تو میبود

    پاسخ:
    خیییلی سنگینه!
    خدا بیامرزه پدر اینب رو کا چرخ زیر چمدونو اختراع کرد!
    یه بار خواستم از یه سری میله ردش کنم ولی باید بلندش میکردم، انقدر سنگین بود که به یه آقاهه که کنارم بود گفتم بلندش کنه! اونم مثلا میخواست هنر نمایی کنه، با یه دست بلندش کرد :))
    الهی بمیرم برات
    منم این جوری ام
    هی کم و زیاد میکنم که کمترین وسیله هامو ببرم
    پاسخ:
    حالا همون به کمترین وسیله ها انقدر زیادو سنگبن میشن که میمونم دیگه چیکار کنم!
    سر در جیب مراقبت و بحر مکاشفت میشم همش!
    همه چی به کنار ... اون کفش رو بگو ... اسمایلی نمک روی زخم پاشیدن .

    ایشالا یه جوری می شه یکی برات میارتشون (: .
    پاسخ:
    خودمم خیلی دلم سوخت واسه کفشام :|
    هیشکی نمیارشون... گولم نزن! :))
    سلام
    دفعه بعد ان شاءالله. :)
    پاسخ:
    سلام
    اتفاقا منم منتظر دفعه ی بعدم!
    یه دفعه ی بعده بیشتر از 24 ساعت مسیر رفت و برگشت...اونم با کلی معطلی!
  • پاک باخته
  • مگه چی میبری با خودت؟؟؟
    کل خونه رو بار میزنی؟؟؟
    پاسخ:
    نه والا! 
    تک و توکی لباس!
    آخه من پارسال لباس زمستونه هام تعدادیشو آوردم خونه بعد اونا رو هم برداشتم اوردم خوابگاه... ولی دیگه تابستون همشونو همین خوابگاه میزارم
    این زندگی خوابگاهی رو هیچ کقت تجربه نکردم :دی حیف!! 
    ولی این نشستن رو چمدون رو تا بخوای تجربه کردم :| بس که عادت به خرید ندارم در سفر !!! همیشه خالی میرم پر برمیگردم در حدی که نیاز به نشستن روش پیدا میکنم :|
    پاسخ:
    فقط تو ماشین دعا دعا میکردم که نترکه!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی