اندر احوالات ماشین سواری!
بابا گفت ترمز بگیر، کنار این ماشینه بمون.
ترمز گرفتم ماشین ررررفت!
هرچی بیشتر ترمز میگرفتم ماشین بیشتر میرفت!
غش غش پشت فرمون میخندیدم بابام گفت پیاده شو!
رفتم خونه به مامانم میگم: خب این چه وضعشه؟!
گاز میدم ماشین میره، ترمز میگیرم ماشین میره، کلاچ میگیرم باز ماشین میره! بابا هرسه تا رو به گاز وصل کرده!
+اومدیم خونه، به خواهرم میگم ماشین که با من راه نمیومد...تو این مسیری رو که رفتی چجوری رفتی؟ میگه میدونی چجوری؟ میگم نه! چجوری!؟ میگه پام فقط روی کلاچ بود داشتم با کلاچ میروندم، اصن گاز نمیدادم :)))))
اومدم پارک کنم پشت یه ماشین، ماشین توی کوچه افقی پارک شد :|
جوری که خونه ی همسایه روبه روییمون روبه روم بود، همسایه بغلیمونم پشت سرم...
کوچه رو بسته بودم... :|
بعد اومدم بگم که نه الکی من نمیخواستم پار کنم میخواستم دور دوفرمونه بزنم، اومدم که دوفرمونه ش کنم بابام گفت پیاده شو :)))
نزدیک بود دوتا ماشینو له کنم، یه ماشین جلویی یه عقبی رو، باز بابام گفت پیاده شو! ژست افسر گرفته هی پیاده م میکنه! :))
حالا ماشینا هم ثابت بودنا :|
+امشب خوب بود ولی. ماشین رام شده بود :)
- ۹۴/۰۶/۱۷