جهت تعویض روحیه
جهت تعویض روحیه با خواهر و دوتا دختر خاله م رفتیم کافی شاپ و کلی چیز میز سفارش دادیم...
دختر خاله م ویولنشو آورده بود با خودش که بعد از سر راه بره کلاس. تصمیم گرفتیم تا هنوز کلاسش شروع نشده یه سر بریم کتاب فروشی...
خواهرم ویولنو گرفته بود دستش تو خیابون، اونم با کلی ژست و قیافه!!
رفتیم کتاب فروشی... اونجا باید کیف و لوازممونو تحویل بدیم تا موقع برگشت بگیریم ازشون... گفت خانوم سازتونو بدین، اینم داد تا نگهش تاره تا ما برگردیم....
موقع خروج از کتاب فروشی خواهرم با کلی دک و پز رفته جلو میگه: آقا میشه پیانوی منو بدین؟!!!!!! پیانو!!!!!
بعد میگه عه نه! ویولنم!
اعتماد به سقف نیست که لامصب! نمیدونم چیه...!!
+اومدیم از خیابون رد بشیم، از تقاطع و سر یه چهار راه... دختر خاله م میگه چراغ که سبزه، پس چرا ماشینا ایستادن؟! میگم فک کنم به احترام ما موندن!
میگه فک کنم دیگه زیادی دارن احترام میزارن!
سوار ماشین شدیم...میگم شاید فک کردن علامت حاکم بزرگ دستمونه!
خواهرم میگه نه به خاطر این موندن، این پیانو!
- ۹۴/۰۵/۳۰