موتور سواری و کودک برون
جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۲۰ ب.ظ
در آموزشگاه بودم که پدر آمد دنبالم و ما فرصت را غنیمت شمرده و زود خودمان را رساندیم دم در تا بتوانیم جای بابا پشت فرمان نشسته و تا خانه برانیم! ( از اثرات آموزش رانندگی است دیگر! حس راننده بودن بهمان دست داده بود!)
بعد رفتیم هی چپ و راست را نگاه کردیم ماشینمان را ندیدیم و موتورمان را دیدیم :|
بابا آمد و ما هم که عشق موتور! پریدیم ترکش و د برو که رفتیم...!
در مسیر یک پسر کوشولویی را در حال آبیاری دم کوچه یشان با شلنگ یافتیم و از آنجایی که کلن نمیتوانیم نسبت به کودکان معصوم و غیر معصوم بی تفاوت باشیم برایش دست تکان دادیم و بیگ اسمایل زدیم!
بعد او را متعجب و هنگ کنان یافتیم :|
بعد تا ته مسیرمان در خیابانشان هی نگاهم میکرد و حتما ته دلش میگفت این کی بود دیگه:/
+ عشق ابدی من موتور =)
- ۹۴/۰۵/۰۹