یه پسر عمه داریم...!
پسر عمه م پاشده رفته مصاحبه واسه کار، بهش گفتن خواستیبری دستشویی،با پای راست میری تو یا چپ؟!
برگشته بهشون گفته: شما منو قبول کنید با کله میرم!!!
+رفته اون جا،از 100نفر،این و 3 نفر دیگه اومدن مرحله ی بعد واسه مصاحبه.شب قبل 3 تیغه زده و صبح هم ادکلن و کت و شلوار و خیلی مجلسی رفته میبینه اون 3 تا همه ریشو!
گفت:تو دلم گفتم خداااااا ریشامو واسه چی زدم؟ حالا چی کنم؟!
همون لحظه اذونو گفتن آستینا رو زده بالا گفته نمااااز!
گفتن بمون با جماعت بخون.گفته نع! همین الان اول وقت!!
+رفته تو اتاق ازش پرسیدن کی نماز خوندی؟ گفته همین الان! گفتن تسبیحات اربعه رو بگو.هول شده تشهد خونده واسشون!!
+گفتن راهپیمایی روز قدس رفتی؟ گفته آره! گفتن کی بوده؟ گفته رمضون!!! اونا: رمضون؟! این: نه ببخشید،ماه مبارک رمضان! اونا: چی خوردی؟! اون: هیچی بهمون ناهار ندادن!
گفتن حالا برو بهت زنگ میزنیم :)
+اومده بیرون زنگ زده به خانومش گفته همه رو جواب دادم فقط نمیدونم ناهار چی خوردم تو روز قدس! اونم گفته خب میگفتی با دوستات رفتی ساندویچ خوردی که بدونن با دوستات رفتی راهپیمایی! اون از این گیج تر!
+هیچ عیدی به اندازه ی امسال خسته نشدم و هیچ عیدی به اندازه ی امسال پذیرایی نکردم
مهمون از تهران،ساوه، اصفهان،شیراز،خرم آباد،اهواز و...
خستگی همشون امروز با دیدن پسر عمه م و خانومش درومد :)
+بعضی وقتا از دیدن بعضیا کیفور میشی و حالت جا میاد و کلی میخندی
+الهی لبتون همیشه خندون :)
●زیزیگلو؛ روبه روی پسر عمه، وسط سخنرانی هاش و در حال پست گذاری
- ۹۴/۰۱/۱۲