چرندیاتی چند در شب قبل از اولین امتحان
خواهرم الان در ایستگاه قطار منتظر قطار است
قرار بوده ساعت 3 نصفه شب قطار بیاید ولی ظاهرا هنوز نیامده
امروز امتحاناتش تمام شده و میخواهد برود خانه
و من تازه فردا اولین امتحانم را باید بروم بدهم
و اینجا کسی نیست برایم پخت و پز کند
و یک شوهر هم که نداریم ببیند من درس دارم و نمیرسم غذا بپزم برود
و از فسف فودی سر کوچه(الکی گفتم،سر کوچه یمان فسف فودی نداریم)
برایم فست فود بخرد
ولی متعصفانه (دوست دارم اینگونه بنویسم،دلم خواست) من فست فود هوووچ دوست نمیدارم و کباب را ترجیح میدهم...اما الان دلم جگر میخواهد،یا مرغ سوخاری همراه با عه این سیب زمینی سرخ شده درشتا!
سطل زباله ی سوئیت پر شده و بچه ها هیچ گونه تلاشی برای خالی شدنش و زدودن بوی گندش از خود نشان نمیدهند
رفتم در درونش پوست میوه ها را خالی کنم جا نداشت
یک شوهر هم نداریم راس ساعت 9 با غرغر بفرستیمش دم در آشغال ها را بگذارد و قبل از اینکه بیاید داخل برود از سر کوچه برایمان بستنی بخرد و ما راا خرکیف کند!!
- ۹۳/۱۰/۱۸
# اسم این مطلب باید می ذاشتید "اندر فواید شوهر داشتن" D: