2 هفته ی دیگر میبینمت...
شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۴۳ ق.ظ
+یک روز در حال درس خواندن بودم،که خواهرم وارد اتاق شد به قصد قلقلک دادن من!
خب چون مورچه داشت و نقطه ضفم را میدانست!
من بدو او بدو...بعد نمیدانم یهو چه اتفاقی افتاد که من داشتم دنبال او میدویدم!
یک شلوار کشی پایش بود،به رنگ صورتی پر رنگ با توپ توپی های مشکی
اسمش را گذاشته بودم شلوار زرافه ای!
خیلی کش می آمد...
نشست روی زمین...و در حال خمیازه کشیدن...
من هم شروع کردم به گره زدن دوتا پاچه ی شلوارش!
هر کاری کرد نتوانست بلند شود :)
++یک روز دیگر هم خواب بود...
موهایش بلند بود
موهایش را از لابه لای میله های تخت رد کردم و با کش بستم و از اتاق آمدم بیرون!
هی صدایم میزد و جیغ جیغ میکرد!
شب قبلش بهش گفته بودم که انتقامم را میگیرم!!
بعد از نیم ساعت از بیدار شدنش آمد بیرون!
خیلی خنده دار شده بود قیافه اش :))
××× دلم برایش تنگ شده...
- ۹۳/۱۰/۱۳