آدمی با سوتی دادن است که زنده است...مثلا من!
قرار بود با بچه ها هماهنگ کنیم که کلاس سه شنبه،دوشنبه برگزار شود...
حالا من شده بودم مسئول تماس با استاد!
هی زنگ بزن،هی زنگ بزن...
مگر استاد عاشق چشم و ابروی من شده که جواب تماسم را بدهد؟!
(راستش اول اول های کلاسمان فکر میکردم که شده!
منظورم عاشق چشم و ابرویم است!
چون یکبار که داشت حاضر غایب میکرد،از آن جمع کثیر کلاسمان،فقط به من گفت:اسم کوچکت؟؟!!! )
(همش 9 نفریم،تازه آن روز فقط 6 نفر حاضر بودند!!!)
خلاصه به استاد پیام دادم...جواب نداد
زنگیدم...جواب نداد
هییییییی زنگیدم...........تااااااا یک خانمی از آن سوی خط جواب داد!
من هم چون انتظار صحبت با یک خانم را نداشتم،هول شدم و شروع کردم به احوال پرسی!!
قبلش خودم را برای یک مکالمه ی خیلی رسمی آماده کرده بودم...که گند زده شد به آمادگی هایم!
خانمش بود...گفتم...گفت خواب است،ولی بهش میگویم...تشکر کردم و قطع کردم...
حالا سوتی چه بود؟!
دوستم پیام داده بود که به استاد گفتی؟! من هم جوابش را دادم
بعد از یک روز فهمیدم که چه گندی زدم...و به خود استاد خبر داده ام! نه دوستم!!
ایناهاش:
- ۹۳/۰۹/۲۲