این داستان...یخچال
دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۱۵ ق.ظ
این فشفشه آبشاریا رو دیدین؟
از دانشگاه اومدم هنو چادرمم تنم بود...
یهو یه صدایی از پشت سرم اومد،منم نزدیک یخچال...
نگا کردم دیدم سیم و پریز آتیش گرفتن...عین خوده فشفشه آبشاری
کلی جیغ کشیدم
بچه ها همه عه خواب پریدن اومدن تو هال!!
گفتم الان میترکه بهمون
خدا رحم کرد نگرفت به چادرم
من که مخم هنگ کرده بود...یکی از بچه ها جیغ جیغ کرد گفت فیوز...ما هم رفتیم کشیدیم فیوزو
خوب راستش اولش وختی که از دانشگاه اومدم از تو یخچال آب برداشتم،در یخچالو که بستم چن دیقه بعدش آتیش گرفت
ولی به کسی نگفتم!!!
خو اصن تخصیر من نبود!!
نبود😠
چادرمو تازه دادم دوختن سوختگیشو...نزدیک بود دوباره از دستش بدم😕
+نمیگم که دوباره با اتو سوزوندمش ؛)
- ۹۳/۰۹/۱۰