به نام خدایی که مرا دلتنگ تو آفرید
دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۲۶ ب.ظ
هوایت بدجور مرا درگیر کرده. نفس گیر شده هوای اینجا. دلم بال زدن در صحن و سرایت را هوس کرده. نشستن روبه روی ضریح قشنگ طلایی ات، روبه روی پنجره فولادت و هی هوای کنارت بودن را نفس کشیدن
این حجم از بی تابی ام را پر کن
و چرا طبیعی نیست این حجم از دلتنگی برای تو و خواهرت. که این روز ها دلم میل بودن کنار شماها را دارد. میل همانند پارسال همین موقع، قم را، و دو سال پیش همین موقع مشهد را.
من دلتنگی را تاب ندارم. یعنی راستش را بخواهی اصلا اصلا تاب ندارم.
+خواب دیدم توی یکی از صحن هایم، چشمم افتاد به ضریح اشک امانم نمیداد! باورم نمیشد روبه روی گنبد قشنگت ایستاده ام! نمیدانم ماجرای آن برکه ی کوچک با آب خنک و زلال توی آن صحن چه بود... و چرا ما آب بازی کردیم...
- ۹۶/۰۶/۰۶
ali bood! mamnoon