آشوبم؛ آرامشم توئی...
نه دیگه نشد... که نمیشه بزاری از در خونه ت ناامید برم. که کرمت نمیذاره. که میدونم حواست به دست دعامه و نمیذاری خالی برگرده...که میدونم هرچقدرم بد، بازم بهم اشتیاق داری. که یادت نمیوفتم ولی دوست دارم. که با اینکه همیشه یادمی و گاهی کاری که نباید، میکنم بازم هستی... پام وایسادی... اصلا افته واست دست رد زدن ... انقدر که بزرگی. درسته نمیگم ولی میبینی که دونه دونه اشکایی که ریختم و پا شدم و رفتم توی سالن و تبدیل شد به هق هق و هر دو دستمو گرفتم جلوی دهنم که صدام این وقت صبح بیدار نکنه کسیو.. که از دلم خبر داری... که قلبم مچاله شده از اتفاقات این چند وقت، که فقط امید توئه که نمیذاره دق کنم، که چی بگم از اینکه خودت بهتر میدونی حال ظاهری رو با دل خراب رو به راه نشون دادن چه سخته...این روزا چشمم به توئه. اومدم در خونه ت... همین روزایی که "در" داغ گذاشته رو دلمون... بی نصیبم نذار...
- ۹۵/۱۱/۲۴
خدا بزرگه