به نام خدای خالق دانشجوها
زندگی ماها از آنجایی شروع شد که میخواستیم برای خودمان دانشمندی فضانوردی خلبانی چیزی بشویم و شدیم این. حالا البته دست کممان نگیرید...
مثلا ماها توانایی های بالقوه ای داریم. چه؟ عرض میکنم خدمتتان... همین منی که میبینید ترم اولم را با بدبختی سپری کردم چرا که هر چیز عجیب و غریبی از انسان ترم اولی سر میزند... بماند که موقع ظرف شستن آن هایی را که مال خودش نیست و اشتباهی میشورد دوباره برمیگرداند قاطی ظرف کثیف ها... بامند که تز قیافه اش زتر میزند ترم اولی است... با آن حالت همیشه متعجبش! همین خوده من، ترم اول فوبیای دستگیره ی در داشتم! به هیچ دستگیره ی دری دست نمیزدم! پرسیده بودند از گروهی از آقایان تازه دانشجو شده از همین دانشگاه خودمان...که شما چه میکنید با غذا درست کردن؟ بلدید اصلا؟ فرموده بودن ماکارونی بلی. نحوه ی پختش را هم توضیح داده بودند که یکیشان را بر میداریم شپق میزنیم به دیوار، اگر چسبید که پخته، اگر افتاد یعنی حالا حالا ها باید بپزد! ماها شاید از قیافه یمان دانشجوهای حال نداری باشیم ولی باطنن خیلی حال داریم و عاشق هیجانیم و مسابقات و هرچه که حال بدهد و این ها. از انجمن هایمان مشخص نیست، از سینمایی که به همراه امکانات کامل اعم از دلستر و تخمه و چیپس و پفک می آییم مشخص است دیگر. آدم های چند بعدی اهل حالیم. یک پایمان توی دفتر فرهنگ است، یک پایمان سر کلاس، یک دستمان مشغول فعالیت های بسیج و سرمان گرم سرگرمیمان. سرگرمی های ما چیست؟ سرگرمیهایمان را نمیگویم که نوشتن آن برگه های 3در 4 شب قبل از امتحان است که می اندازیم توی آستینمان که قوت قلب داشته باشیم. خدا شاهد است جهت قوت قلب اند فقط.
ما هم امتحان های خودمان را میدهیم هم سوالات تستی مسابقات آقای "ر" را، هم مسابقات ورزشی آقای "م" را، هم دلمان اردو میخواهد گاهی. ببرینمان اردو. بچه های خوبی هستیم. یعنی قول میدهیم باشیم. با کف و دست و جیغ و هورا که مشکلی ندارید؟ هان؟
+ من اصلا تقلب نمیکنم!
++خیلی اتفاقی چشمم خورد به این متن.واسه روز دانشجو نوشته بودمش... قرار بود ادامه دار باشه و خونده بشه توی مراسم. جاشو با یه متن دیگه عوض کردم.
- ۹۵/۱۱/۱۶
:)