زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

۳۴ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

وقتی عصبی هستی چه میکنی؟!

جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۵۶ ق.ظ

دیشب انقدررررر اعصابم خورد بود که لامپ اتاقو خاموش کرد و تنهایی گرفتم خوابیدم تا بالاخره 4/30 صبح خوابم برد


+دیشب از همه متنفر شده بودم!

از همه ی کسایی که با نیش و کنایه هاشون جلوی روم یا پشت سرم این 3روز آزارم دادن...

میگن وقتی یه راهی رو میری که میبینی دشمنات زیاد شده بدون اون راه درسته... ظاهرا این راه همون راهه

  • . زیزیگلو

باید یه نفر باشه...

جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۱۶ ق.ظ

چقدر خوبه وقتی اعصابت خورده و عصبی هستی؛

به نفر باشه که آرومت کنه...که هرچیم داد و بیداد کنی و غر بزنی، گوش بده ، نشنیده بگیره ولی بعدش آرومت کنه...

  • . زیزیگلو

منطقی عاشق شدن برود بمیرد!

پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۰۸ ق.ظ

هیچ زنی عشق منطقی حالی اش نمیشود...

زن را باید دیوانه وار دوست داشت...

برای دوست داشتن زن باید دیوانگی کرد...باید دیوانه شد!

  • . زیزیگلو

یهویی نوشت

چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۲۱ ب.ظ

یه لحظه به این فکر کن دوتا مغرور عاشق هم بشن!

  • . زیزیگلو

امروز یه نفر از چشمم افتاد

چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ق.ظ

چقدر امروز از بعضیا دلم گرفت...

چقدر وقتایی که دلم از بعضیا میگیره، احساس تنهایی میکنم...

چقدر تو ذهنم دور همکاری با بعضیا رو خط قرمز کشیدم و روش ضربدر زدم که دیگه تمام...که دیگه نرم سراغشون

چقدر امروز یه نفر از چشمم افتاد... چقدر بده یه نفر از چشمم بیفته، چون دیگه نمیتونم عین قبل باهاش خوش برخورد باشم و سرد ترین فردی خواهم شد که اطرافش وجود داره

چقدر سخت نظرم نسبت به کسایی که از چشمم میفتن برمیگرده...یه چیزی شبیه معجزه حتی!

  • . زیزیگلو

محمد رسول الله

چهارشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۳۵ ق.ظ

فیلمی لطیف...

آدم از عشق لبریز میشه با دیدنش...مخصوصا جاهایی که حضرت محمد هست

به قول بچه ها، جاهایی که میگفت "محمد" مو به تن آدم سیخ میشد

با معجزه های جالبش و صحنه های جالب تر مثل حمله ی ابرهه با سپاه فیل به قصد خراب کردن کعبه و پرنده های ابابیل....


+اونجایی که بچگیای حضرت محمد رو نشون میداد با اون حالت نورانیش و اون لباسای سفید و اون گوگولی بودنش و اینکه صدای یه نوزاد از ته سالن میومد که داشت میخندید و ذوق میکرد و منی که غرق فیلم بودم،آروم گفتم من بچه میخوام! همه برگشتن نگام کردن یهو زدن زیر خنده :|

درخواست نابجایی که نکردم! دلم بچه میخواست! بچه ی خودمو! حس مادریم گل کرده بود!


+اولین قسمت از یه فیلم سینمایی سه قسمتی... قبل از مبعوث شدن و تا سن 14 سالگی

  • . زیزیگلو

شده؟

سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۲۲ ب.ظ

خوش و بش کــرده‌ای با سایه‌ی دیوار وقتی که

دلت جویای احوال کسی باشد که دیگر نیست؟
  • . زیزیگلو

خوابای خنده دار و تبدیل شدن به کتکول آمین

سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۰۱ ق.ظ

دیروز صبح رسیدم خوابگاه، خسته ی راه بودم و با اینکه تمام روز رو دانشگاه کلاس داشتم بجز اون 8 صبح که نرفتم بقیه کنسل شدن بجز ساعت 1 تا 2!
1 تا 2 رفتیم دانشگاه... بعد که رسیدیم خوابگاه از گشنگی داشتم میمردم،فکر به یه چیزی آزارم میداد و خب دستشویی رو هم اضافه کنید!
بعد از خستگی خوابم برد
با صدای خنده های بلند بلند خودم از خواب بیدار شدم در حالی که هنوز داشتم غش غش میخندیدم!
بچه های دوتا تخت بالا هم خندشون گرفته بود و هی از هم میپرسیدن این خوابه؟ داره تو خواب میخنده؟! بعد یهو میزدن زیر خنده! بعد من ساکت میشدم باز از خنده ی اونا خنده م میگرفت! بعد اینا فک میکردن من هنوز خوابم!

+آخر خوابم خیلی خنده دار بود! یه نفر که پاهای درازی داشت از روی کلی آدم رد شد! به همین قسمتش خنده م گرفته بود :|

+میگم بچه ها تمام اون موردایی که قبل خواب داشتم با خوابیدن رفع شد! 

+ توی درس شیمی متابولیسم،ترم پیش، چیزی خوندیم به اسم کتکول آمین! 

انقدرررر من به این کلمه خندیدم که وقتی سرمو آوردم بالا دیدم همه دارن میخندن! یاد شمپت کته کله میفتادم که توی برره میگفتن!

  • . زیزیگلو

نامزد داران 3

دوشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۲۹ ب.ظ

نامزدش زنگ زده، بعد چیزایی که من میشنوم:
خوابم نمیاد...سرم درد میکنه...درازیدم (!!!منظورش اینه که دراز کشیدم!) ...نمی پاشم (منظورش اینه که پا نمیشم!)...
میخوام بدرازم...

من :|

  • . زیزیگلو

بولوار غدیر

دوشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ب.ظ


این عکسو یه ماه پیش وقتی که رسیدم شیراز و از اتوبوس پیاده شدم و اومدم اینور خیابون ،دیدم!

اونموقع چون هردودستم پر بود نشد عکس بگیرم، بادم بود ایندفعه که پیاده شدم حتما عکس بگیرم و سوژه ش کنم

این عکس مال حدودای 5 صبحه،هوا هم که مستحضرین تاریکه


+بولوار!!!

شیرازی ان دیگه!


+الان دوستان فرمودن ما توی همه ی خیابونامون بلوار رو مینویسن بولوار!

من اولین باره اینجوری میبینم! شما هم عایا؟!

  • . زیزیگلو

تازه گوشیشم سامسونگه!

دوشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۴۵ ق.ظ

دیدم کسی رو که مدام پیامهاشو مرور میکرد...
کاری که من همیشه میکنم!

+صندلی جلوی آبسردکن اتوبوس سمت چپ نشسته!

++عنوان به این دلیل که پیاماش عین پیامای من نشون داده میشه، ولی با پس زمینه ی مشکی!

  • . زیزیگلو

همون رانندهه!

دوشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۴۱ ق.ظ

در راستای این پست
همون رانندهه واسم بلیط گرفت!
وقتی که داشتم ناامید میشدم از بلیط گرفتن و اون یکی راننده ی کریم نامی که دیشب بهش زنگ زدیم واسه ردیف کردن بلیط و بهم قول داد و فرمود نگران نباشین داشت همه چیزو انکار میکرد!
خواستم صدای ضبط شده ش روی گوشیمو واسش پخش کنم که پدر گرام اومدن و فرمودن بلیط حله!
گفتم چگونه؟! بعد یهو اون رانندهه پیداش شد، اونم بلیط به دست!
+هی میگم مامان این همونه که باهاش بد حرف زدم ...که وقتی از اتوبوس پیاده شدم و بابا هنوز نرسیده بود و تنها بودم اومد بهم گفت اگه میخوای تا برات ماشین بگیرم بری خونتون
همون که باهاش جدی حرف زدم ولی ازم معذرت خواهی کرد!
میگه حالا برو بهش بگو ببخشید!
میگم نمیخوام!نمیگم! حالا منو یادشم نمیاد!
بعد سوار که شدم رفتم پیش یه دختره نشستم، گفتم دفعه پیش که خواستن جابجام کنن اینجوری گفتم...گفت من همیشه اینجوری میگم!!! ندیدی الان گفتم جامو عوض نمیکنم؟!!

+بعد اونوقت من یه هفته به خاطر همین یه جمله ی "من جامو عوض نمیکنم" عذاب وجدان داشتم!

  • . زیزیگلو

امشب به بالین حسین زینب عزادار است

شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ب.ظ


عکسی ز شهیدی همه اعصاب مرا ریخت بهم

زینب  تو سر نعش برادر چه کشیدی....

  • . زیزیگلو

مکن ای صبح طلوع...

شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۴۹ ق.ظ

میگن امشب سخت ترین شبیه که بر امام زمان میگذره

میفرماید: حسین جان، گر اشک چشمانم تمام بشه، برات خون گریه میکنم

  • . زیزیگلو