یکشنبه روز نکبت=سالروز تاسیس ارتش جعلی اسراییل
قرار بود ما و برادران(!) بعد از نماز ظهر پرچم اسرائیل رو به آتش بکشیم
آقای پرچمی پرچم به دست ایستاده بودن و آقای ک با یه بطری بنزین کنار دستشون.مسئول بسیج دانشگاه که از سپاه تشریف اورده بودن، موقع آتیش زدن پرچم گفتن: "خب حالا چندتا شعار هم بدیم"، بعد همه جوووری شعار میدادن که بیشتر به ذکر گفتن شبیه بود! آروم و با ملایمت! یه تسبیح کم بود فقط! از اونجایی که جنس پارچه ی پرچم پلاستیکی بود، آتیش نمیگرفت.با هر بار بنزین ریختن،فقط همون یه نقطه مشتعل میشد!
خلاصه هی این میریخت ،هی اون نقطه به نقطه مشتعل میشد.بعد در این حین در بطری گرفت به آتیش و بطری آتیش گرفت!
یک صدای وععععااااییی به گوش رسید،بطری در هوا چرخید و آنگاه به روی چمن ها فرود اومد!
از اون طرفم پرچم یهو ول شد تو هوا(یعنی پرت شد در حقیقت!)همه دویدن سمت باغچه، نشسته بودن و کفشاشونو درآورده بودن و میزدن روی آتیش! مثلا آشپزمون یه لنگه کفش پاش بود،یه لنگه ش رو هم کرده بود تو دستش،زانو زده بود و میزد رو آتیش!!
بعد الان صحنه ای رو متصور بشید که خواهرا همه دور پرچم اسرائیل تجمع یافته و حلقه زده و برادرا همه تو باغچه ن!! اصن یه وضی!
بعد آخرش دوتا از آقایون رهگذر اومدن پرچم رو مشاهده کردن،و بعد یه نفرشون فرمود،عه! یه نقطه از اسرائیل آتیش نگرفته :|