زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

سرگذشت موهای امروز!

يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۱ ق.ظ

مثلا هم خوابگاهی هایت نگذارند موهایت را ببندی و بگویند: "فقط باید باز بزاریشون و وای بحالت ببینیم میبندیشون"  و تو :|

و از حمام که آمدی بیرون و موهایت نم داشت و باز هم بود دستت را بگیرند ببرند توی اتاق و برایت دوگوشی ببافند و تو را به یاد دوران مهد کودک و جودی ابوت بیندازند :|

بعد آخر شب که موهایت را باز کردی فرفری شده باشند به خاطر محکم بافته شدنشان! و هی تو ذوق کنی و هی بروی طبقه های بالا و پایین و هی به بچه ها نشان بدهی موهای پیچ پیچی ات را و هی بگویی: یکم بیشتر نگام کنید میخوام برم! 

بعد هم هی قر های ریز و درشت بریزی!

  • . زیزیگلو

کمپین اسفناج خوران!

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ق.ظ

از آنجایی که بنده ی گرامی(!) روز دوشنبه و سه شنبه امتحان دارم و تا پس فردا باید 5 مقاله ی انگلیسی را ترجمه و سپس سه تاش را نقد کنم و دوتاش را با پاور پوینت به صورت کنفرانس جلوی حضار ارائه دهم ...
و اینک ادامه ی ماجرا:
داشتن درس میخوندم! درس تغذیه 2 که سه شنبه امتحان داریم...
در مورد ویتامینا و کمبودشون و کلن هرچی که راجع بهشون هست رو توی جزوه نوشته...من هی میخونم هی احساس میکنم علائمشو دارم هی نگا به لیستی که چه موادی اون ویتامین مورد نظر رو دارن میندازم، هی پا میشم برم بخورم تا کمبودام جبران شه!
جالب اینجاس که توی لیست همه ی این ویتامینا "اسفناج" هست!
 ویتامین های D,A,C,B1,B2 رو تا الان که هرکدومو جداگانه خوندم توی همشون اسفناج بوده!!
 پاشدم رفتم از سبزی فروشی نزدیک خوابگاه کلی اسفناج خریدم و هی هر ویتامینی میدیم که اسم اسفناج هم جزو لیستش بود پا میشدم میرفتم اسفناج میخوردم!
به ویتامین C هم که رسیدم دیدم لیمو ترش هم توی لیستشه منم ازین لیمو ترش بزرگا که توی مشت جا میشه داشتم پاشدم رفتم خوردم!
بچه ها برگشتن میگن جنبه ویتامین خوندن هم نداری!
زنگ زدم به مامانم که به طور اختصاصی در مورد اسفناج باهاش حرف بزنم وتاکید داشتم اسفناج بخوره! در نهایت هم بهش میگم برنج قهوه ای بخرین و عدسی رو به همراه نون بخورین که حبوبات باید به همراه غلات خورده بشن که دارای ارزش پروتئینی بالایی باشن!
این تیکه ی آخرو توی درس تغذیه1 نوشته بود که سه شنبه ای که گذشت امتحانشو دادیم!

+خلاصه تا میتونین اسفناج بخورین!
من خام به همراه غذا میخورم...بعضیا میپزن و با ماست قاطیش میکنن... اونم بد نیست :) البته باید توجه داشت که در اون صورت آهن و کلسیم در کنار هم قرار میگیرن و یکی دیگری رو از بین میبره!

  • . زیزیگلو

سخت این نیست که دشمن سر دارت بزند

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ق.ظ

سخت این نیست که دشمن سر دارت بزند
سخت این است که معشوقه کنارت بزند

هیچ تا حال شده حرف دلت را بزنی!
او به تو تهمت بیجای جسارت بزند

هیچ دیدی که کسی آمده باشد از راه
بنشیند به دلت دست به غارت بزند

هیچ تا حال شده عشق...خودش را ببرد
آتشی بر همه ی دار و ندارت بزند!

آه یعنی به یکی جان بدهی اما او
پای نامت الکی مهر حقارت بزند

شوق: یعنی که بخواهی نرود از پیشت
درد: یعنی که فقط حرف اسارت بزند

عشق: یعنی که سرت را به فدایش بکنی
سوز: یعنی که فقط آه به بارت بزند

حسرت این است که ویرانه نشینی بشوی
او ولی با دگری قصر و عمارت بزند

کیش: یعنی که برو راه دگر پیدا کن
مات: یعنی که نفس باخته جارت بزند

سر من آمده این روز غم انگیز..بهار!
زندگی قائده اش هست...قمارت بزند
  • . زیزیگلو

بوی آدمیزاد میاد

پنجشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۱۶ ب.ظ

از دانشگاه که رسیدم خوابگاه و وارد اتاق شدم بوی "س" می آمد...
با اینکه همه ی روزهای هفته تنها هستم و همچین روزی هم میدانستم "س" در خوابگاه نمیماند و میدانستم رفته خانه یشان و اینکه در طول هفته هم اتاقی هایم فقط یک روز  همه با هم پیشم هستند و حالا آمدیم و تقی و توقی خورد و یک روز اتفاقی هم پیشم ماندند...باز هم بوی "س" می آمد!

کیفش را دیدم!
و خب فکر کردم که شاید نبرده با خودش...
و از آنجایی که تخت پایینم و همیشه هم تنها...موقع وارد شدن به اتاق به تخت های بالا نگاه نمیکنم...
سین روی تخت بالایی خوابیده بود... و با دیدنش جیغ من رفت هوا!

+ نمیدانم متوجه شده اید یا نه... یا تشخیص میدهید یا نه... یا اصلا تا حالا بهش فکر و توجه کرده اید یا نه...هرکسی یک بویی دارد...
دلم برای بوی مامان و بابایم هم تنگ شده حتی...

  • . زیزیگلو

اندر احوالات حواشی مراسم دیروز

چهارشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ق.ظ

میگه: انقدر مثانه م پره که داره به قلبم فشار میاره...!
من :)))))))))

  • . زیزیگلو

شیرازیو یو یو یویی ها

سه شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۹ ق.ظ

تو اتاق خودمم
دوستم از اتاق بغلی زنگ زده بهم
میگم ها؟
میگه بیا کارت دارم
میرم پیشش ... میگه از زیر تختم برنج درار ببر واسم بخیسون :|
شیرازیه اصییییییل!

  • . زیزیگلو

از این مدل بگو مگو ها

دوشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۶ ق.ظ

اینکه رشته ی هم سوئیتی هایت صنایع غذایی و تغذیه باشد و ندانی به حرف این یکیشان گوش کنی که باید یکم چاق تر شوی یا آن یکیشان که خیلی هم متناسبی!

  • . زیزیگلو

از مدافعان چه خبر؟ 1

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۱۲ ق.ظ

پروفایل یکی از دوستام

  • . زیزیگلو

مزه ی "شربت سینه ی گاز دار!" میداد!

  • . زیزیگلو

از انگشت خونی آدم هم سوء استفاده؟!

يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۰۰ ب.ظ

و وقتی دیشب در رب گوجه را باز کردم و هنگام گذاشتن در یخچال انگشتم به بخش فلزی بریده شده گیر کرد و برید و یکی از بچه ها همان لحظه عکس گرفت و به عنوان پروفایل از عکس انگشتم سوء استفاده کرد و هی پی ام بود که حالش را میپرسید و من :|

  • . زیزیگلو

و واااای از آن روزی

شنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۰۸ ب.ظ

که ترم پیش در دانشگاه دعوا شد و مای ترم دومی فهمیدیم دوربین های مدار بسته ی دانشگاه راس راسکی هستند ... و ترم اول مثل یک فیلم رعب انگیز در مقابل دیدگانمان شروع به رد شدن نمود...!
و بعد یاد آن روزی افتادم که چراغ های یکی از کلاس ها را خاموش کرده و در رفتم (که البته هفته ی بعدش که ما در همان کلاس نشسته بودیم، آمدند چراغ ها را خاموش کردن و در رفتند و بچه های کلاس برگشتند به من نگاه کردند و گفتند؛ اونا هم تلافی کردن!!)
و یاد آن روزی که من و پ کنار آبسرد کن به هم آب پاشیدیم و در مقابل دوربین که به خیال خودمان پلاستیکی است بوکس بازی و لگد پرانی کردیم،چون فکر میکردیم ما تکواندو کاریم مثلا! و فکر میکردیم که فقط خودمان هستیم و خودمان و نو بادی الس!
و آن روزی که توی سلف برای دوربین دست تکان دادیم و خندیدیم و الکی الکی مقابلش سخنرانی کردیم و زهی خیال باطل که الکی ها راستکی بود!
و آن روزی که هنوز استاد نیامده بود و ما در آزمایشگاه با روپوش های سفیدی که تنمان بود دست دست و ادا و اطوار و قر های ریز و آهنگ های بلند پخش نمودیم و جشن گرفتیم و دسته جمعی سرود ملی (3تا هم عمه دارم!) خواندیم و م رقصید و تشویقش نمودیم و غافل از اینکه دوربین آزمایشگاه در حال نظاره ی ما بود :|

+ الان هم به روی خودمان نمی آوریم که ما همان آن هاییم!
انقدر که سرسنگین و مودب در حال رفت و آمدیم حتی اذهان عمومی به ما مشکوک هم نخواهند شد و تاکنون بحمدالله نشده!

+ ولی وای به حالمان میشود اگر فیلم ها بازبینی شوند!

  • . زیزیگلو

من که با صاعقه ای میشکنم...

جمعه, ۲۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۱۹ ق.ظ

من که با صاعقه‌ای می‌شکنم داس چرا؟

بر دل از جور شما این همه آماس چرا؟


خودِ بارانم و تو پاک‌ترم می‌خواهی!

آب را غسل نده، این همه وسواس چرا؟


خسته‌ام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا

شده‌ام عاشق یک آینه‌نشناس چرا؟

  • . زیزیگلو

مثلا من عاشقم!

پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۵۹ ق.ظ

مثلا عاشق یه نفر بشی توی دانشگاهتون ، بعد روزایی که اون کلاس نداره، تو هم حس و حال دانشگاه رفتن نداشته باشی...و نری!
 
الکی مثلا من عاشق یه نفر شدم که این دو روز رو دانشگاه نرفتم!
+حالا درسته عاشق نیستیم...ولی ادای عاشقا رو که میتونیم دراریم! :))

+وقتی که خواستم بیام دانشگاه عمه م سه بار بهم گفت: عاشق نشو!
هردومون خنده مون گرفته بود!
مامانمم خندید و گفت من دختر به راه دور نمیدم!
حالا اومدیم و من عاشق یه نفر راه دور شدم! خو مادر من چرا منو به راه دور نمیدی آخه!؟ 

  • . زیزیگلو

خیلی زیاد

پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۲:۲۲ ق.ظ

دلم تنگ شده

  • . زیزیگلو

باید حتما یکی باشه

چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۱۸ ق.ظ

+باید حتما یکی باشه، همه جوره پشتت باشه و حمایتت کنه...


  • . زیزیگلو

که با دیدن این خبر شکه بشی..

سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۵۲ ق.ظ
خدا لعنتشون کنه، به زودی زود ، کلهم اجمعین...
  • . زیزیگلو

نامزد داران4

دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۱۱ ب.ظ

تو اتاق بودم و تازه و از خواب پاشده بودم و خوابالو...

نامزدش بهش زنگ زد و شروع کردم به حرف زدن

بیرون اتاق یکی از بچه های یه رشته ی دیگه اسم دوتا از بچه های تغذیه رو اورد و گفت خیلی به تغذیشون اهمیت میدن و منم دویدم رفتم بیرون واسه دفاع از خودم! که س فقط یه روز اینجااااس! ط هم که گوشت نمیخوره! و کلی جیغ جیغ کردم! :))

اومدم تو اتاق؛ 

داشت با هق هق مامانش حرف میزد و زده بود زیر گریه


+ اگه من مثلش بشم چی؟!

تازه این که فقط یه روز و نصفی هم نه، یه روز و چند ساعت اینجاس فقط... 

یعنی امروز میاد و شب میخوابه و فردا میره....

  • . زیزیگلو

فارماکولوژی...الان!

دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۰۳ ق.ظ
الان یکی از بچه ها از استاد یه سوال پرسید، استاد داشت اون قسمتو از روی جزوه تند و تند و آروم زیر لب واسه خودش میخوند که بفهمه جریان از چیه و جوابشو بده
میگم: من فقط یه صدای خش میفهمم! خش خشی یعنی!
میگه: برفکیه! :)))

+به روی خودمون نیاوردیم که امروز امتحان داریم...استاد هم یادش نبود!
ولی نامرد طبق معمول هر جلسه شفاهی پرسید!
  • . زیزیگلو

خر شیطان و کینه ی شتر

يكشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۵۲ ق.ظ

دیشب تصمیم گرفتم از خر شیطون بیام پایین و سوار خر خودم بشم :|

اونم پا فشاری یکی از بچه ها بود...وگرنه همچنان سوار خر شیطون بودم!


+متنفرم از آدمای کینه شتری و اینایی که هنوز حرفی بهشون نزدی ازت دلخور میشن و کینه به دل میگیرن!

بسوزه پدر دلسوزی که سال پیش اومدم و واسه یه نفر دل سوزوندم و چه کینه هایی که بعدش ازم به دل نگرفت!

اینجا دارابی داریم؟!

چرا دارابیا انقدر زود رنجن و زود به دل میگیرن؟!

حرص آدمم در میارن تازه!... اون از اون...اینم از این! 

جالب اینجاس که باهم دیگه هم نمیسازن!


+دارم روزای سختی رو میگذرونم... 

  • . زیزیگلو

جمعه ی پاییزی 15 آبان

جمعه, ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۵۴ ب.ظ

جمعه ی پاییزی مرخرفی را گذراندیم

دلگیر .....دلگیر...

گندش بزنن ...خیلی حالمو گرفت این جمعه.

  • . زیزیگلو