زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواهرم» ثبت شده است

ازین دست مسابقات

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۴۱ ق.ظ

مامان و بابای من که هرشب ساعت 11 خوابشون میبرد، ما بچه ها چیکار کردیم که تا 5 صبح پا به پامون بیدار نگهشون میداریم! 

همیشه دلم میخواست اعضای خانواده م شبا بیدار باشن!


+امشب تیم والیبالمون که برد علاوه بر اینکه هممون خوشحال بودیم و با هر امتیاز گرفتن یا نگرفتن، جیغ و داد و فریادامون بود که هوا میرفت، بعد از تموم شدن بازی، مامان دلش واسه تیم آرژلنتین سوخت... دل سوزوندن هم داشت...تا دقیقه ی آخر عین ما بازی کردن...


مثل وقتی که تیم مدرسه ی خواهرم مسابقه ی والیبال داشت با تیم والیبال مدرسه ی مامانم، بعد شاگردای مامانم سر کلاس بهش گفته بودن خانوم واسمون دعا کن تیممون ببره! ازین طرفم خواهرم به مامانم گفته بود.و مامانم مونده بود سر دو راهی که تیم مدرسه ی خودشون برنده بشه یا تیم مدرسه ی دخترش! که البته تیم خواهرم اینا برد! و تا کشوری هم پیش رفتن... همون خواهرم که واسه تمرین تیمشون هردوتا خواهر سید محمد موسوی باهاشون تمرین میکردن!


و یا مثل وقتی که توی فلان مسابقه اول شدم و راهی مسابقه ی استانی شدم که با اینکه اون مسابقه مربوط به درس مامانم میشد ولی من شاگرد همکارش بودم! و با اینکه مامانم تمام مسائل و نکته ها رو پیرامون مسابقه بهم گفته بود و نکات ریز و درشت رو ولی اگر برنده میشدم به اسم همکارش تموم میشد! و که البته برنده شدم!

  • . زیزیگلو