زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

کودک درون

يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۰۸ ق.ظ
دوست ما هوس خمیر بازی کرده بود. رفتیم لوازم تحریری و به فروشنده گفتیم بیاره واسمون. گفت چند سالشه؟!
وقتی که رفت بیاره ، آروم گفتیم: سال چهارم دانشگاس!
تازه مداد رنگی شیش تایی هم خریدیم!
  • . زیزیگلو

نظرات  (۲۰)

  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۲:۱۴
  • منتظر ....
    • خخخ
    مبارک باشه (:
    پاسخ:
    :) ممنون ... مال دوستمن
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۲:۱۷
  • اَسی ...
    • چقدر بده که وقتی بزرگ میشیم علایق بچگیمون عیب میشه برامون :(
    پاسخ:
    هوم... یادش بخیر بچگیا...بوی مداد و دفتر نو
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۲:۲۳
  • واران :)
    • سلام :)
    من میخوام :)
    من هر سال مهر که میشه میرم دفتر و مداد و خودکار میگیریم :)
    البته باید برم مداد رنگی هم بگیریم خمیر هم بخرم :))
    کودک درون ربطی به سن و سال نداره :)
    ایشالا همیشه کودک درون همه مون زنده و شاد و پویا باشه .آمین.


    +
    یکی از داداش های  کوچک من یک پیرزن درون داره :))):دی
    یعنی واقعا پیرزن درون داره دقیقا اداشون هم در میاره :))):دی 
    پاسخ:
    پیرزن درون دیگه چیکار میکنه؟ عصا دست میگیره؟!
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۲:۲۴
  • busy mind
    • چه خوبه با اینجور چیزا ادم خوشحال بشه
    خیلی خوبه
    پاسخ:
    من با همین چیزای کوچیک خیلی ذوق میکنم... 
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۲:۳۴
  • واران :)
    • پیرزن درون دقیقا میشه یه پیرزن 60تا 80ساله حتی بیشتر :))
    شروع میکنه از داستان های قدیم و ضرب المثل گفتن تا نصیحت پیرزن گونه :)))
    و در جای هم حتی صدای پیرزن درآوردن :))))
    و خرید وسایل پیرزن گونه :)))):دی البته این مورد کمتر دیده شده ولی خب چند سال پیش این مورد هم بود :)))
    به زبان محلی بهش میگن :کیوآنو درون :دی 
    کیوآنو درون همون پیرزن درون هستش :))))
    وای یعنی شوخی های میکنه این پیرزن درونش که کودک درون نمیتونه بکنه :)))
    پاسخ:
    یه فیلم ازش بگیر مارو باهاش آشنا کن!
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۸:۰۹
  • آقای سین
    • نمیدونم چرا موقع لواشک و ... خوردن کسی از کودک درون حرف نمیزنه :|
    پاسخ:
    لواشک میخوام :| ازین خونگیا!
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۸:۲۴
  • واران :)
    • :دی 
    با پیرزن درون یا با داداشم ؟:)))))))):دی 
    پاسخ:
    با داداشت دیگه :))
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۸:۲۷
  • مترسک ‌‌
    • نه دیگه! باید می‌گفتی سال منفی چهار دانشگاهه! :))
    پاسخ:
    که آبرومونم کمتر بره مثلا!
    تازه یه بارم یه توپ گنده ی پلاستیکی گرفتم... یعنی خرید کردیم بهمون هدیه دادن! الان تو خوابگاهه هرکی میرسه یه دور باهاش بازی میکنه!
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۹:۵۶
  • زینـب خــآنم
    • واقعا چجوری با اون شیش تا نقاشی میکشیدیم ؟؟!!
    پاسخ:
    منم خیلی در عجبم... هیوقت از مداد رنگی 6تایی خوشم نیومد :دی رنگاش کم بود
    من ابتدایی 32 تایی داشتم!
    راهنمایی 42 یه 45 تایی!
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۹:۵۷
  • آقاگل ‌‌‌‌
    • حالا چی با خمیر درست کردین؟ خخخخ
    البته خب نقاشی باز قابل قبوله ها. ولی ندیدم کسی خمیربازی کنه.
    پاسخ:
    نخود فرنگی... قلب... گیلاس!
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۱۰:۰۷
  • محمد حسین
    • حالا خوبه هوس پستونک نکرده:)))
    والا...
    پاسخ:
    پارسال یکی از پسرایی که عاشق یکی از دخترا شده بود واسش پستونک خرید به عنوان هدیه :|
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۱۲:۵۴
  • Bahar Alone
    • اصلا خنده دار نیست...آدمه خوب... دلش میخواد:))
    پاسخ:
    همینو بگو :))
    یکی مارو درک کرد...!
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۱۴:۳۴
  • عاشق بارون ...
    • اتفاقاً خیلی هم خوب! پرسید چند سالشه نزدید زیر خنده؟ D;
    پاسخ:
    با یه لبخند به هم نگاه کردیم تا رفت پقی زدیم زیر خنده!
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۱۶:۴۵
  • گمـــــــشده :)
    • :)))))
    پاسخ:
    D:
  • ۰۲ آبان ۹۵ ، ۲۰:۵۷
  • خانم والیوم
    • واااااییییی:)))))))))))

    میگن از رو قیافه قضاوت نکنید. کی فک میکرد یه قاتل خمیربازی کنه مداد رنگی شیش تایی بخره:)))))
    قدرت خدا:))))
    پاسخ:
    اولا من شکارچی ام قاتل نیستم :دی بعدشم مگه دل ندارن؟ هرکی میتونه یه کودک درون داشته باشه! حالا مثلا مال ما بچه تره!
  • ۰۳ آبان ۹۵ ، ۰۰:۳۱
  • محمود بنائی
    • فهمیدم باقی پولمو چی بگیرم، مداد رنگی :) تشکرررر!
    پاسخ:
    معضلیه این باقی پول!
  • ۰۳ آبان ۹۵ ، ۰۷:۱۵
  • قلم بانو
    • سلام
    از دست خواهرزاده ها خمیربازی نمی گیرم...
    ولی مداد رنگی دارم فراوووووووووووووووون. قد یه لیوان.

    فضیه شکارچی چیه؟
    پاسخ:
    سلام
    من عاشق مداد و خودکارا و خودنویسای رنگی رنگی ام
    قضیه ش اینه که من سوسک و مارمولک میدیدم تق میزدم میکشتمشون!
  • ۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۴:۱۰
  • مهر2خت 69
    • داغون این کودک درونتونم یعنی!!!:دی
    پاسخ:
    نوزاده بچه م! شیر میخوره هنو!
  • ۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۶:۵۲
  • میـم عیـن
    • سلام
    چه جالب
    همه ماها گاهی این طوری میشیم بعدش هم که هوس بچگیمون میخوابه اون وسیله رو میندازیم یه گوشه ای و دیگه سراغش نمی ریم.
    من خودم چند بار این طوری شدم.
    شطرنج، مکعب روبیک، بازی راز جنگل و از این دست چیزا که البته آخری رو خداییش خیلی جلو خودم گرفتم و نخریدم :)
    پاسخ:
    سلام
    با ذکر مثال بفرمایید اون آخری چی بود؟ =))
  • ۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۰:۵۶
  • میـم عیـن
    • منظورم همین بازی راز جنگل بود
    پاسخ:
    میگرفتین با بچه ها یه دور بازی میکردین...کیف میدادا...!
    فک کنم کودک درون شما پیر شده حج آقا!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم