زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

من موقعیت نشناس خودخواه جادوگر

يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۳۳ ب.ظ

آره، من آدم موقعیت نشناسیم و تنها میدونم وقتی که میخوام بهم توجه بشه باید بهم توجه بشه! و دارم خبر مهمی گوش میدم، دارم حرف میزنم، کار دارم؛ دستم بنده، فکرم مشغوله و سایر موضوعات مهم طرف مقابل هم سرم نمیشه. مثل موقعیت الان مامان مثلا.

انقدر موقعین نشناسم من. تازه علاوه بر اون خودخواه هم هستم.اینو ترم یک بهاره گفت. البته همونطور که من از همشون بدم میومد همه ی اونا هم از همه ی دیگمون بدشون میومد! کلا ترم یک خوابگاه همینجوریه. تازه به این هم ختم نشد تنفر من و علاوه بر بچه های خوابگاه، از اساتید و بچه های دانشگاه و هر آدم جدیدی هم بدم میومد.فقط از تنها کسی که خوشم میومد آشپز دانشگاه بود.خلاصه اینکه من الان بهاره رو خیلی دوس دارم و فکر میکنم اونم منو همینطور. موافقین گاهی بدترین دوستا میشن یکی از بهترین دوستا در آینده؟ تازه یه بار بهم گفت جادوگر :| به خدااا! :دی

زنگ زد به مامانش گفت مهسا جادوگره بعد زد زیر گریه :|

تازه نمیدونست که من خوشحال شدم...حس هری پاتر بودن بهم دست داده بود!

  • . زیزیگلو

نظرات  (۶)

  • فاطمه غلامی
  • موقعیت نشناس و خودخواه رو نمیدونم
    ولی انصافا جادوگری بهت میادا
    پاسخ:
    چطور؟! :|
  • محمد حسین
  • جادو جمبل واقعی ؟ 

    رو چه حساب گفت جادوگر ؟ چیزی دیده بود ازت؟
    پاسخ:
    نمیدونم یادم نمیاد. خیلی یهویی گفت. یعنی روی تختش طبقه ی بالا نشسته بود، داشت با گوشی با مامانش حرف میزد و بلند بلند گریه میکرد و بین حرفاش گفت مامان مهسا جادوگره :دی
    نمیدونستم ازین که اینو گفت بخندم یا به عنوان فحش تلقیش کنم :|
  • محمد حسین
  • باید چیزی دیده باشه الکی مگه دیونه اس الکی بگه ؟
    اصن چرا گریه میکرد ؟! :|
    پاسخ:
    سوال خوبی پرسیدین. یه ترم اولی رو در نظر بگیرین که خونشون تا خوابگاه حدود یک ساعته. و فقط 3 روز میاد خوابگاه و 4 روز دیگه خونه س...و با این وجود اون 3 روزی که خوابگاهه ،تمام مدت زنگ میزنه به خونوادش و اظهار دلتنگی میکنه. این مدامی که میگم منظورم هر نیم ساعت و خیلی زیادش هر یک ساعت یکبار، قبل از کلاس و بعد از کلاس، صبح بخیر و شب بخیر گفتن و قص علی هذا ست. بعد یه نفر دیگه رو در نظر بگیرین که کیلومترها از خونشون دوره و نمیتونه اظهار دلتنگی کنه و مامانش که زنگ میزنه فقط میتونه بغض کنه و روز مادر و پدر و معلم و دانشجو و هرچی رو تلفنی تبریک میگه و اینم قص علی هذا!
    بعد این دلتنگ میشه و منم. منتها برای حفظ روحیه م نمیتونم بروز بدم غممو. ولی اون ای های جلوی من گریه میکنه و اگر ازم دلخور میشه بهم میگه جادوگر. فکر میکنم به خاطر این ناراحت بود که گفت لامپو خاموش کنید میخوام بخوابم و ما داشتیم درس میخوندیم و میخواستیم لامپ روشن باشه. البته من خیلی مراعات بچه ها رو میکردم...! یادش بخیر بچه بی دردسری بودم! الهی...!
    جادوگر:/
    بعت میاد:)
    پاسخ:
    برو بروووو!
    اگه بچه خوبی باشی قول میدم از این به بعد جادوگر صدات کنم :)

    تا هی حس هری پاتر بودن بهت دست بده
    پاسخ:
    نمیخوام :/
    بچه بدی ام :/
  • عاشق بارون ...
  • مثلاً بگو حس هرمیون بودن! D:
    اینو قبلاً هم گفته بودی نه؟؟ که بهت گفته جادوگر؟ بار دومه میخونم انگار!
    پاسخ:
    فکر کنم گفته بودم!
    چه خواننده ی خوبی هستی تو!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی