زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

چه دلنواز اومدم اما با ناز اومدم!

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۴۶ ق.ظ

میگه: هفته ی آینده امتحان دارین

میگم: استاد من میخوام برم

میگه: خب امتحانتو بده بعد برو

میگم: نه دیگه میخوام برم... 

میپرسه: خسته شدی؟ میگم آره...

بچه ها هم میگن استاد بزارین بره!


و میرم...

و میام...

خونمون...!

هیچ جای دنیا...هییییچ جای دنیا مث خونه ی ما انقدر خوب نیست!

هیچ جا اصن!


+برعکس یکی دوماه پیش که داشتم میرفتم و توی اتوبوس همش بیدار بودم و انقدر بیدار بودم که دختره ی بغل دستیم گفت تو چرا همش بیداری؟! موقع برگشت همش خوابیدم و انقدر خوابیدم که این خانومه ی بغل دستیم فقط وقتی تونست یه جمله باهام حرف بزنه که اونم وقتی بود که چادر سر کردم و مامانم زنگ زد و خواستم پیاده شم! پرسید میخوای بری خونه ی کی؟!  و من گفتم خونه ی خودمون! (نه اینکه اونا میخواستن برن خونه ی دختر عموش اینا  اینجایی نبودن و اونجایی بودن...واسه همینه!)

  • . زیزیگلو