نگاهم روبه روی تو بلاتکلیف میماند؛ که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
بطری دوغ خانواده رو گرفتم دستم، همونی رو که پریشب سفارش دادیم و بچه ها یه نوشابه خانواده ی مشکی سفارش دادن و من یه دوغ خانواده که خوردم ولی چون گازدار بود خوشم نیومد و کلن از اولشم گاز دار نمیخواستم و موندم این آقاهه چه فکری با خودش کرده که واسه دانشجوی تغذیه ی مملکت دوغ گازدار گذاشته!... رفتم سمت سوئیتای دیگه که هرکی خواست یه لیوان دوغ براش بریزم! یه همچین آدم دست و دلبازی ام من!!! توی یکی از سوئیتا سرپرست نشسته بود پیش یکی از بچه ها و بعد از خوردن دوغ پیشنهاد داد که آبدوغ خیارش کن... ولی اینا به آبدوغ خیار یه چیز دیگه میگفتن و مدیونید اگه فک کنید که من اولین بار بود میخوردم! ما ماست خیار خوردیم ولی آبدوغ خیار نه! خلاصه اینکه دوغو برداشتم و اومدم توی سوئیت خودمون و نشستم پای درس و مشقام و بیخیالش شدم! یکم بعد سرپرست اومد با وسایل آبدوغ خیار به همراه دوغ محلی+نان تیری و سبزی خوردن! بعد از اینکه همه ی وسایلشو قاطی پاتی کردیم و خوردیم و نوش جانمون! منم دوغ گاز دار رو اوردم و اینچنین بود که دوغ به پایان رسید ولی کلاغه به خونه ش نرسید! دست و جیغ و هورااا!
+دلم تنگه...
واقعا آبدوع خیار نخورده بودید قبلا؟
ما فردا آبدوغ خیار داریم:دی.