زیزیگلو

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر...

ای خدایی که خالق خرسی
بنده را آفریده ای مرسی!

پیام های کوتاه
  • ۲۳ مهر ۹۳ , ۱۹:۲۱
    :)
بایگانی

خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود...

پنجشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۲۱ ب.ظ

دیروز از آن روزهایی بود که حالم هم از خودم بهم میخورد، هم از اطرافیانم... یادم آمد پارسال هم یک روز همین حالی شدم... از دانشگاه تا خوابگاه که آمدم همه اش توی فکر بودم... تنها فرقی که با دیروز داشت این بود که لااقل پارسال مریم هم همراهم بود... باهاش حرف نمیزدم ولی کنارم راه میامد... فقط توی راه چندباری پرسیده بود: چی شده؟ چرا امروز گرفته ای؟
ولی دیروز تنهای تنها خودم را به زور رساندم خوابگاه... این حالی بودن، تنهایی اش اصلا خوب نیس...هی میبردت توی فکر... توی دانشگاه همه رفته بودند... اساتید...بچه ها... همکلاسی هایم... یکی دوتا کلاس فقط در حال برگزاری بود... رفتم توی حیاط نشستم زیر آفتاب... گوشی ام 5 درصد شارژ داشت...نای بلند شدن و تنهایی تا خوابگاه خودم را کشاندن و هی فکر کردن را نداشتم... حتی آن تنها بستنی قیفی ای که مانده بود توی یخچال آن مغازه هم نتوانست ذره ای حالم را عوض کند...  

+عنوان مصرعی از شعری که رهبری سرودند...